-
یه کشف احمقانه
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 01:28
صبح زیبات بخیر ای تنها گوزوی رویاهام... (رنطیل (برای دوستان تازه بگم که این اسم فرشته محافظمه) : خیلی حرفت زشت بود! اینجا خانواده نشسته... طاناراش (و این اسم شیطان درون وجودمه) : موریس مترلینگ میگه : «باورتان بشود یا نه؟ این دوشیزگان زیبا و دلفریبی که هوش از سرمان میبرند یک انبار متحرک و دستگاه تبدیل مواد غذایی...
-
چند تا آدم
سهشنبه 7 اسفندماه سال 1386 20:19
بابا لنگ دراز عزیز یا به عبارت دیگه خانوم کوچولوی ملوسم! روزت بخیر... اگر چه نمیدونم کجایی و داری چیکار میکنی و چه احساسی داری و حتی نمیدونم اسمت چیه یا قیافهات چه شکلیه ولی با این وجود روزت بخیر... پریروز اولین جلسه اولین کلاسم در دانشگاه آزاد تهران جنوب بود... از صبح، رییس آموزش، مسئول کتابخونه، سایت و هر...
-
ما مسئولیم
سهشنبه 7 اسفندماه سال 1386 20:15
این پست، نظر منه راجع به حرفهای مامبو جامبوی عزیز درباره پست قبلی... اما اینجا گذاشتم تا همه بخونن... منظور من از پست قبلی این نبود که کار آمریکا در حمله به عراق غلط بوده یا درست؟! بالاخره این وسط چه صدام و چه آمریکا هر کس به هر اندازهای که اشتباه کرده احتمالا اگه دلش بیشتر برای بچههای کوچولویی که وسط این...
-
بچه ها و جنگ
چهارشنبه 1 اسفندماه سال 1386 04:36
سلام عزیز دلم... من امروز عکس سربازهای آمریکایی در عراق رو دیدم و حسابی تکون خوردم! منظورم این نیست که بگم این آمریکاییها نمیخوان بگن ما چقدر ملت مهربونی هستیم! منظورم معنای جنگه که از بس شنیدیمش مثل تیک تیک ساعت اتاق پذیرایی خونهمون بهش عادت کردهایم... شوک این عکسها اینقدر قوی بود که عادتمو شکست و باعث شد...
-
رویاهای یواشکی
یکشنبه 28 بهمنماه سال 1386 01:59
سلام دختر خوشگل رویاهام... امروز دلم برای رویاهای پنهان عاشقانه ام حسابی تنگ شد! طوری که باز هم قلبم از حسرت داشتن یه عشق دیوونه کننده، فشرده شد! نمیدونم بقیه آدمها هم چنین رویاهایی رو توی خلوتشون واسه خودشون دارن یا نه؟ ولی آهای شماهایی که دارین این متنو می خونین... نامردین اگه از این رویاها داشته باشین و توی...
-
چرخ هستی
یکشنبه 28 بهمنماه سال 1386 01:54
-
روح کلمات
پنجشنبه 27 دیماه سال 1386 17:01
-
رویای روزانه
دوشنبه 10 دیماه سال 1386 09:27
سلام حاچ خانوم... (حاچ خانوم یعنی حمسر محترم آقای حاچ زمبور عسل) دوشمبه حفته پیش ذیباترین کلاص این ترممو برگذار کردم... من این ترم به یه کلاس 40-50 نفری از دانشجویان ترمهای آخر کاردانی کامپیوتر ساوه دارم مبانی کامپیوتر درس میدم که هرکدومشون بطور متوسط، دو بار این درس رو افتادن!!! کلاس یه سری دانشجوهای پرت از درس که نه...
-
یه آدم شکمباره...
یکشنبه 2 دیماه سال 1386 10:50
روز جمعه، اصلا یه روز دیگه بود! من کلا آدم فعالی هستم... اعتقاد دارم آدم باید از هر لحظه از زندگیش بطور مفیدی استفاده کنه... اگه یه روز از زندگیت بگذره و در تو انسانیت و نوع دوستی پرورش پیدا نکنه خیلی بده... باید در هر لحظه از زندگیت سعی کنی در راه ارتقای خودت و بشریت گام برداری... انسان نباید وقتشو با کارهای بیهوده...
-
فرشته ها
یکشنبه 2 دیماه سال 1386 10:48
چند روز پیش تونستم گوشه هایی از شهر فرشتگان رو ببینم! (البته خود شهرشو که دقیقا نه... فیلمشو!) و یادم افتاد که دوروبر ما آدمها، یه عالمه فرشته هستند که دارن تماشامون می کنن و در حالی که ماموریتهاشونو انجام میدن راجع به ما و زندگیهامون با هم حرف میزنن... و بعدش به خودم گفتم کاشکی پیش از اینکه مرگم به سراغم بیاد می...
-
علی بی غم
دوشنبه 5 آذرماه سال 1386 13:59
-
یه بزدل واقعی!
دوشنبه 28 آبانماه سال 1386 11:56
صبح روز دوشنبه خانم کوچولوی ترسوی من بخیر... من امروز فهمیدم که تو چقدر ترسویی؟!!!... خنده دار نیست که من حتی نمیدونم تو چه شکلی هستی اما میدونم که تو یه موجود ترسو هستی؟... درست عین خودم! گو اینکه مرده شور این نقطه تفاهممونو ببره ولی الان دیگه بابت این قضیه کاملا مطمئنم! (البته اگه فرض پری دریایی بودن تو رو نادیده...
-
آرامش
جمعه 25 آبانماه سال 1386 18:45
سلام ملودی عزیزم! بعد از ده روز هنوز دهنم خشکه و سرفه هام نفسمو بند میاره. بیماری هوشیاریمو کم کرده... فقط دلم میخواد یه گوشه بشینم و به آدمها خیره بشم! واسه همینه که این مدت باهات حرف نزدم. تقریبا با هیچ کس! دیشب فیلم آنجلا رو دیدم... وای که چه ایده قشنگی داشت این فیلم؟!!! چه حرفهای جالبی میزد؟! دیگه نمیخوام وقتم از...
-
هزیون
چهارشنبه 23 آبانماه سال 1386 10:59
الان تو شکم یه نهنگ تنهانشسته ام و دارم با ماشیم تایپ کهنه ام خاتراتمو مینویسم. کره بادوم زمینی آسونترین کلمه دنیاست و ریقیلابی تر از کونترپوان، آرامش تنهای رسی نانت اسب دن کیشوت رو برام به ارمغان میاره... پیوند فرخنده هری پاتر را به خاله نرگس و یانگوم صورتی خوابم گرفته. کی بود گفت سلام؟ های! تو خودت خاهر مادر نداری...
-
یه فداکاری باورنکردنی
دوشنبه 14 آبانماه سال 1386 17:04
شنبه شب. سلام ملودی ملوس و قشنگم... شبت بخیر عزیز دلم... امشب حال کوچولوی دوست داشتنیم چطوره؟ من امشب پیش جواد و زهرا هستم... گاهی اوقات پیش میاد که توی دنیامون چنان حماسه بزرگ و از خودگذشتگی بی نظیری رخ میده که شاهدینش باورشون نمیشه! و امشب من مبهوت چنین حماسه ای هستم... تصورشو بکن! دو ماه و نیمه که جواد و زهرا این...
-
شنهای زمان
دوشنبه 14 آبانماه سال 1386 11:52
اتفاقاتی که در هر لحظه دارن در دنیا اتفاق می افتند مثل دونه های شنی هستند که در یک روز آفتابی، در ساحلی ماسه ای، دارند از لابلای انگشتانت می ریزند. هر کس بسته به جایی که هست و بسته به زاویه ای که داره به این اتفاقات گذرا نگاه می کنه و همین باعث میشه که بعضی از اون اتفاقات زیر نور خورشید برق بزنند و اتفاقات مهم دنیای...
-
بوی مرگ
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 16:13
یکشنبه شب سلام خدای عزیز و دوست داشتنیم... شبت بخیر ملودی زیبای هستی... حتما میدونی که من امروز مرگمو به چشم دیدم ولی خوب من دلم میخواد راجع بهش حرف بزنم... من امروز یه درک عمیقتر نسبت به زندگی داشته ام برای همین فکر می کنم که ارزش زنده بودن رو داشته ام! امروز عمیقا حس کردم که هر آدمی، هرجا که میره مرگش همراهشه... اما...
-
هدف ازدواج
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 11:29
جمعه شب سلام ملودی عزیزم! تو هیچ میدونی بعد از اینکه من لابلای صحبتم با یه دختری که از لحاظ خیلی از آدمها یه آدم معمولیه! تو رو حست کردم... و بعد از اینکه ازت خواستم بیشتر همدیگه رو بشناسیم... و بعد از اینکه تو قبول کردی و یه رابطه دوستانه رو شروع کردیم... و بعد از اینکه هر روز بیشتر از دیروز احساس کردم دوستت دارم......
-
تقدیم به مسعود...
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 11:02
چهارشنبه شب (این دفعه نمیخواد تو جای من صحبت کنی… من خودم اینکارو انجام میدم!) سلام دوستان مسعود! من رن هستم… فرشته نگهبان مسعود… این دفعه میخوام جای اینکه حرفهامو به مسعود بزنم و اون بنویسه خودم بهتون بگم… آخه این تیکه رو اون خجالت می کشه بگه ولی خوب بالاخره آدمه دیگه! هر آدمی گاهی احتیاج داره مثل بچه ها ناز کنه و...
-
یانگوم و اقتصاد نوین!
دوشنبه 30 مهرماه سال 1386 14:08
آقای علی پور می گفت:«مردها قرنها اقتصاد جهان رو هدایت کردند و اثبات کردند که اینکاره نیستند... چون اقتصاد مردانه بر پایه قدرت و رقابت است. کاری کثیف که رابطه برنده-برنده (یعنی هر دو طرف رابطه ذینفع شوند)تنها یک شعار پوچه...میلیونها رئیس سعی می کنند برای پیشرفت شرکت از کارمندانشان بیشترین کار را بکشند با کمترین حقوق!...
-
هدف زندگی
دوشنبه 30 مهرماه سال 1386 11:57
هدف از زندگی دوست داشتنه... ما بدنیا اومدیم تا آدمها، طبیعت، خاک، خدا و همه چیز رو هر روز بیشتر از دیروز دوست داشته باشیم... ما وقتی یکی رو دوست نداریم نباید از زندگیمون خطش بزنیم! باید پس از اینکه ازش به اندازه کافی دور بودیم و ناراحتیمون آروم گرفت برگردیم سراغشو دوست داشتنشو یاد بگیریم... ما وقتی یه چیزی رو دوست...
-
کفشدوزک
دوشنبه 30 مهرماه سال 1386 11:27
الان ساعت 3:40صبح روز جمعه اس و اگرچه چشمهام دلشون میخواد برن به آسمون هفتم پیش شاه پریان اما انقدر حالم خوبه که دلم نمیاد این لحظات قشنگو با خواب پر کنم! موبایلمو برای ساعت 6و نماز صبح کوک می کنم و بعدش اونو به صورت، پیشونی و گونه هام می مالم تا بدنم حسش کنه و بشناسدش تا بعدش بدنم بتونه به من لطفی کنه و با صدای زنگش...
-
نخستین دروغ
چهارشنبه 25 مهرماه سال 1386 16:22
تو هیچ میدونستی باروک، برادر متاترون (فرشته ارشد و جانشین ابر نیرو) اعتقاد داره که ابر نیرو (یا همون پروردگار) نخستین فرشته ای بوده که از جمع شدن غبار به وجود اومده! و بعد که فرشته ها و موجودات دیگه آفریده شدن به دروغ خودشو خالق اونها معرفی کرده؟ و بعد، وقتی که برای نخستین بار، یه فرشته بسیار هوشمند مونث، این راز رو...
-
پری دریایی
دوشنبه 23 مهرماه سال 1386 14:09
(پیش پیش بگم... متن قبلی رو رن نوشته بود ولی متن امروز مال طانا هست...) چشمم روشن!!! پس تو قبلا یه پری دریایی بوده ای... دختر اریک و اریل؟... ها؟!... آخه اینم شد کار؟... حالا می مردی دختر یه پینه دوز مهربون، یه مهندس عصا قورت داده اما فقیر یا یه کفشدوز پیر و از کار افتاده باشی؟... یه دختر کور، فلج، بی ریخت، مخصوصا...
-
سرزمین آرزوها
یکشنبه 22 مهرماه سال 1386 14:13
سلام عزیز دلم... شب دختر خانم ملوس و خوشگلم بخیر... امیدوارم شب قشنگی رو گذرونده باشی... الان ساعت 12:30 شب پنج شنبه هست و تازه از تماشای فیلم سینمایی در جستجوی ناکجا آباد فارغ شده ام. احتمالا الان باید توی اتاق خواب صورتی رنگت، زیر یه پتوی پف پفی سپید خوابیده باشی! غرق خواب در حالی که موهات دور صورتت روی بالش ریخته...
-
یه تار مو
سهشنبه 10 مهرماه سال 1386 13:14
سلام خانوم کوچولو... صبح قشنگ و دلپذیر یه سه شنبه زیبای دُخمَلِ بابایی بخیر... (یادت میاد دیگه؟... ما آدمهای سهشنبههاییم؟...) امروز حال دماغت چطوره؟ چاق و تپله یا لاغر و نحیف؟... از طرف من لای انگشت شست و سبابهات بگیر و تکون تکونش بده...) من حالم خوبه... اما یه جور حس تعلیق غریب... راسیّتش از دیشب تا...
-
یه لحظه بسیار کوتاه
یکشنبه 8 مهرماه سال 1386 11:26
سلام ملودی عزیزم... روزت بخیر! امروز خواب خوابم! دیشب تا صبح نخوابیدم و داشتم نمره نهایی دانشجوهامو رد میکردم... آدم که شبها نمیخوابه یه جور باحالی میشه! ملنگ میشه... مثل مستها سرش نرم نرمک گیج میره... چشماش گرمه، سرش سنگینه، رفتارش کنده، دنیا از جلوی چشمهاش فریم فریم میگذره و خلاصه خیلی ملوس میشه... من این...
-
ماجراهای خانه ما
دوشنبه 2 مهرماه سال 1386 00:55
سلام خانم محترم... پیش از شروع نامه لازمست بابت تاخیری که بین نامههایم به وجود آمد عذرخواهی کنم. لطفا بمناسبت این خطایم لطفتان را از من دریغ نکنید و از خواندن نامههایم دست برندارید. لازمست بگویم پس از اینکه مریم خانم ان نکته بسیار مهم را به من یادآور شد تمام مدت را در این دلهره بسر میبردم که سریعتر...
-
واسه یه مشت آب چشمه
یکشنبه 18 شهریورماه سال 1386 13:44
شب جمعه ملودی قشنگم بخیر... اسمت همینه نه؟ گیریم درست حدس نزده باشم ولی بالاخره من به اسمی احتیاج دارم تا بتونم صدات کنم دیگه! تصورشو بکن... وقتی میگم ملودی قشنگم! یا ملودی شیرین زندگیم! چقدر کیفش بیشتره تا اینکه بدون اسم صدات کنم! ضمنا این خودش میتونه یه تهدید دوستانه باشه! گمونم به صلاحته زودتر سرراهم پیدات بشه...
-
معنای نماز
شنبه 10 شهریورماه سال 1386 13:34