به شاهزاده رویاهایم

این وبلاگ، مجموعه نامه هائیه برای شاهزاده رویاهام. شاهزاده ای که هنوز دارم دنبالش می گردم. عین نامه های جودی ابوت...

به شاهزاده رویاهایم

این وبلاگ، مجموعه نامه هائیه برای شاهزاده رویاهام. شاهزاده ای که هنوز دارم دنبالش می گردم. عین نامه های جودی ابوت...

آرامش

سلام ملودی عزیزم!

بعد از ده روز هنوز دهنم خشکه و سرفه هام نفسمو بند میاره. بیماری هوشیاریمو کم کرده... فقط دلم میخواد یه گوشه بشینم و به آدمها خیره بشم! واسه همینه که این مدت باهات حرف نزدم. تقریبا با هیچ کس! دیشب فیلم آنجلا رو دیدم...

وای که چه ایده قشنگی داشت این فیلم؟!!! چه حرفهای جالبی میزد؟! دیگه نمیخوام وقتم از صبح تا شب پر باشه... دلم میخواد اگه کسی ازم پرسید اگه یه روز دیگه بمیری چیکار می کنی انقدر زندگی خسته ام نکرده باشه که مثل اکثر آدمها بگم استراحت می کنم! دلم میخواد گاهی وقتها وایسم و به درختهای چنار بالای سرم خیره بشم تا یادم نره خیابون فلسطین چه چنارهای کهنسال و قشنگی داره؟!

دارم با این عجله کجا میرم؟ دلم میخواد توی یه آهنگ غرق بشم و حسش کنم و در اون لحظات کسی ازم توقع نداشته باشه کاری کنم... دلم میخواد از خوب بودن خودم لذت ببرم و واسه اینهمه سال خوب و پاک موندن، برای خودم یه جایزه بخرم... واسه اینکه اینهمه سال هر بار توی اتوبوس پیرمردی رو دیدم که سرپا ایستاده بود بلند شدم و جامو بهش بخشیدم! دلم میخواد به خودم تو آینه لبخند بزنم، بینی درازمو نوازش کنم و سربسر کله کچل خودم بذارم. دلم میخواد قربون صدقه خودم برم و اگه دلم خواست همین الان یه چرت بخوابم!

این دادگاه در این لحظه، مسعود هاشمیان ملقب به سید اسکلت را در تمام خطاها و اشتباهات زندگی گذشته اش بی تقصیر می داند و تمامی گناهانش را می بخشد! همچنین این موجود حق دارد از نقاط ضعفی چون بی معرفتی، لاغری بیش از حد، زود قضاوت کردن درباره آدمها و ترسو بودن برخوردار باشد و به واسطه این صفات، سرزنشی بر وی نیست!

لذا با توجه به نکات فوق، مسعود هاشمیان به عنوان جانشین پروردگار در زمین برگزیده می شود. باشد که در سایه آرامش ناشی از رای این دادگاه، وی هر روز بیشتر از دیروز، تجلی درخشش پروردگار در زمین باشد.

اولین روز زندگی جدید مسعود مبارک!

 

نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 25 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 07:04 ب.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
نوشته هات خیلی زیبا بود...می دونی حرفی که از دل برآید بر دا می نشیند....بعضی حرفها را نمیشه گفت باید نوشت...

اکبر جمعه 25 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 07:10 ب.ظ http://ancel.blogsky.com/

سلام دوست من سری به من بزن

هیوا جمعه 25 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:02 ب.ظ http://hiva.wordpress.com

سلام

من رسما اعلام می کنم که خداوند از امروز مهربون و بامنطق مى شه !‌ چرا ؟

چون این سمت به مسعود هاشمیان رسیده ،‌پس دنیا از امروز

به کامه !‌ ای ول آقا مسعود اگه امکان داره تمامى‌ روساى‌ دانشگاه ها رو از دم بگیر نابود کن ى‌اى‌ ول ،‌ برم فکر کنم چند

تا دعا جور کنم بیام بگم

مهدی شنبه 26 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:00 ق.ظ

سلام
به هیوا:
ببین. توجه کن. موضوع همون موضوع پادشاهه تو شازده کوچولوه. یادته:
«اگر من به یکی از سردارانم امر کنم تبدیل به یکی از این مرغ‌های دریایی بشود و یارو اطاعت نکند تقسیر او نیست که، تقصیر خودم است»
تو هم چیزی بخواه که بتواند اجرا شود. وگرنه مسعود که میتواند امر کند.
ولی مسعود جان بهت تبریک میگم. دیشب تو صحبتایی که با محمدرضا میکردیم به این نتیجه رسیدم که آزادی آموختنی نیست. به همین خاطر نایاب و با ارزشه.
کمتر کسی می تونه اینقدر رها فکر کنه. گویی اینکه شاید در ذات دنیا تفاوتی بین تو و من وجود نداشته باشه. ولی همین مهمه که تو چه جوری فکر میکنی و من چه جوری.
خداحافظ

بابک شنبه 26 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:07 ق.ظ

سلام، آقا مبارک، به به به عجب دنیای ...!
ای آقا از من بشنو در هر لحظه، تمام لذت ممکنه رو از اون ببر! البته آینده نگر هم باش!
راستی اگه بهم بگن فردا میمیری، 3،4 تا تلفن میزنم، میرم خونه، و به کارایی که هر روز انجام میدادم میرسم!

پاسخ مسعود به هیوا دوشنبه 28 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:56 ب.ظ

بدم نیستها... باشه! دستور میدم همه رئیس دانشگاهها رو بکشن! خوبه؟... اما وایسا... دانشگاه بدون رئیس دانشگاه که نمیشه! بالاخره باید یکی تصمیماتی که رئیس می گیره رو بگیره دیگه... آها! حتما منظورت اینه که روسای جدیدی برای دانشگاهها بذارم... روسایی که خوب باشن! به فکر دانشجوهام باشن نه اینکه فقط به فکر خودشون باشن! آره... اینجوری بهتره...
ولی کی خوبه؟... چطوره خود تورو بذارم به عنوان رئیس دانشگاه... هر چی باشه دانشجو بودی و حتما مشکلات دانشجوها رو میدونی! اما نه... تو بدرد اینکار نمیخوری... کسی که وقتی دانشجوئه فقط دم از مشکلات دانشجوها میزنه و وقتی جوونه از صبح تا شب داره مشکلات جوونا رو میشماره فردا که کارمند شد همش مشکلات کارمندا رو ازش می شنوی و پس فردا که شد استاد فقط از مشکلات استادها میگه و وقتی بشه رئیس دانشگاه فقط از مشکلات روسای دانشگاه در وزارت علوم و در مقابل دانشجوهای مخالف و ... دم میزنه!
باید یکی باشه که اعتراضاتش از سر خودخواهی نباشه و واقعا درد آدمها رو بخواد برطرف کنه...
خب من فقط دوستهام و فامیلامو می شناسم... یه چند تائیشون خوبن! شاید بتونم ریاست دانشگاه شریف و امیرکبیر و علم و صنعت و تهران رو بدم به پسر خاله ام و دوستم قاسم و ... ولی... نه! اینجوری مثل احمدی نژاد متهم میشم که فامیلها و دوستهامو آوردم سر کار! مگه آدمهای خوب دنیا فقط توی دوستهای من هستن؟!
گمونم باید مکانیسمی با منطق درست کنم که آدمهای خوب و شایسته رو در هر جایی انتخاب کنه... مثلا کسی بشه رئیس دانشگاه که چند سال دانشجو بوده و مشکلات اونها رو چشیده! بعد چند سال استاد بوده و مشکلات اونها رو هم دیده! چند سال کارمند یامعاون بوده و شرایط اونها رو هم درک کرده... پس دستور میدم که روسای دانشگاه از بین مناسبترین کارمندان ارشد اونجا که بازدهیشون خوب بوده انتخاب بشن!
اما اگهیه وقت یکی با دوز و کلک اومد بالا چی؟ اگه یکی بعد از رئیس شدن دوران دانشجوئیشو فراموش کرد چی؟
خوب! گمونم تنها کاری که از دست من بر میاد اینه که دستور بدم در وزارت علوم به شکایات دانشجویان و کارمندان و اساتید رسیدگی کنن و امید ببندم که خود آدمها به این شعور برسن که انتخابهای درستی انجام بدن! ولی اگه انتخابشون درست نبود چی؟
یه راهش اینه که اینها رو از بین ببرم و آدمهایی به وجود بیارم که انتخابهاشون درسته (مثل کشورهای غربی) یا به زور توسری خودم جای اونها تصمیم بگیرم و بزنم تو دهن هر کی مخالفمه (که اینجوری کسی رشد نمی کنه و هزارسال بعد هم تا یه جای زندگیشونو بسپرم به دست خودشون خرابش می کنن) و یا اینکه همه شونو کنار هم توی یه کشور (مثلا ایران خوبه) دور هم جمع کنم تا با دیدن رفتار همدیگه درس عبرت بگیرن و راه درست زندگی رو یاد بگیرن!
اما خوب اینم ممکنه باعث بشه جای اینکه عیب رفتارشونو با دیدن مشکلات همدیگه بفهمن هر کدومشون هر جا بشینه به بقیه گیر بده و خودشو خالی از عیب و ایراد ببینه و به من بگه تو چرا با منطق و مهربون رفتار نمی کنی و همه رئیس دانشگاههای بد رو نمی کشی؟!
گمونم این یکی رو دیگه کاری از دستم برنمیاد! فقط بهتره بشینم و تماشاشون کنم... شاید روزی رسید که جای اینکه مثل بچه های ابتدایی که با دو بار فوتبال گل کوچیک بازی کردن به خودشون اجازه میدن سیاستهای حجازی رو با اینهمه سابقه بکوبن و بگن اگه من جای حجازی بودم ... می کردم!
انقدر به بلوغ فکری برسن که یه روز منظورمو بفهمن... وگرنه واسه من که انجام این تغییرات کاری نداره!!! خب... تصمیم مهربانانه و با منطقی شد! دستور میدهیم از همین لحظه در سراسر ایران این طرز انتخاب روسای دانشگاه اعمال شود! آه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد