به شاهزاده رویاهایم

این وبلاگ، مجموعه نامه هائیه برای شاهزاده رویاهام. شاهزاده ای که هنوز دارم دنبالش می گردم. عین نامه های جودی ابوت...

به شاهزاده رویاهایم

این وبلاگ، مجموعه نامه هائیه برای شاهزاده رویاهام. شاهزاده ای که هنوز دارم دنبالش می گردم. عین نامه های جودی ابوت...

یه تار مو

سلام خانوم کوچولو... صبح قشنگ و دلپذیر یه سه شنبه زیبای دُخمَلِ بابایی بخیر... (یادت میاد دیگه؟... ما آدمهای سه­شنبه­هاییم؟...) امروز حال دماغت چطوره؟ چاق و تپله یا لاغر و نحیف؟... از طرف من لای انگشت شست و سبابه­ات بگیر و تکون تکونش بده...) من حالم خوبه... اما یه جور حس تعلیق غریب... راسیّتش از دیشب تا حالا بین زمین و آسمون معلقم! وسط دروازه­ای که از قطب شمال به دنیای آئورورا باز میشه... دروازه­ای که در اثر آزاد شدن انرژی هنگفت ناشی از جداسازی شیتان راجر پارسلو از بدنش گشوده شده... راجر پارسلو رو نمیشناسی؟! جدا؟!!! خوب باید بگم راجر پسر آشپز کالج جردنه... گمونم حالا دقیقتر متوجه حس تعلیقم شده باشی!

تو رو خدا تصورشو بکن! لرد عزریل در تمام این مدت با خانم کولتر دستشون تو یه کاسه بوده و فقط لایرا و پنتالایمون بیچاره سر کار بوده­ان! الان بزرگترین هدف زندگیم اینه که امروز جلد بعدی کتابو از مسعود قلنبه بگیرم تا ببینم سرنوشت لایرا چی میشه؟...

بذار این یکی رو خودم حدس بزنم... بهت نگفته بودم که هفته پیش شروع به مطالعه رمان سپیده شمالی کرده­ام. نه؟ خوب مهم نیست! مهم اینه که من در طول این یک هفته کلی چیز راجع به شیطان و فرشته نگهبانم یاد گرفته­ام؟ مثلا اینکه شیطان همزاد من، یه جن نر بنام طاناراش هست! یه پسر شاد و شیطون و بیخیال که وقتی عصبانی بشه و اون روی سگش بالا بیاد به شکل یه عنکبوت سیاه و ترسناک با پاهای بزرگ در میاد! طانا از آهنگ پشه خوشش میاد و عاشق فیلمهای اکشن، هیجانی، معمایی یا ترسناک مثل اره هست!

اما فرشته نگهبان من رَنطی­یِل هست که یه دختر مهربون و خجالتیه... رَن زودی می­ترسه، از آهنگ خوابم یا بیدارم گوگوش خوشش میاد و فیلمهایی مثل "میتونه برای تو هم اتفاق بیفته"، "بی­خواب در سیاتل" و "ناتینگ هیل" دیوونش میکنن! وقتی هم از شادی دلش هری می­ریزه پائین و لپهاش گل میندازه به شکل یه پروانه درمیاد...

میدونی چیه؟ از اون موقع تا حالا کلی خودمو بهتر شناختم... پیش از اینها هم من در بسیاری مواقع در حال مشورت کردن و گوش دادن به حرفهای این دو تا بودم اما خودم نمی­دونستم! اما الان آگاهانه می­تونم انتخابشون کنم و حواسم باشه که به هر کدومشون به اندازه کافی اهمیت بدم! دوستشون داشته باشم و به عنوان بخشی از وجود خودم بپذیرمشون!

خوب بگذریم... بریم سر اصل مطلب... امروز می­خواستم بگم که از اول این هفته اکثر ساعتها دارم به یه تار مو فکر می­کنم... یک تار از اون موهای بلند و طلایی و لختی که توی باد به نرمی حرکت می­کنن... اولین بار شنبه، سر کلاس ساختمان داده­ها متوجه­اش شدم و تا چند لحظه، مبهوت تماشای رقص زیباش زیر نسیم شدم... حدس بزن کجا دیدمش؟! روی سر یه دختر از نژاد اِلف (نژاد پریزادگان در اساطیر اروپایی) در دموی محشر بازی "برخاستن تاریکی"... داشتم برای دانشجوهام می­گفتم که تنها با برنامه­نویسی میشه این رقص شگفت­انگیز رو در کامپیوتر آفرید. البته اگه چشمهات انقدر خبره باشن که بتونن کدی که پروردگار برای خلق دنیا ازش استفاده کرده رو با دیدن خروجی این برنامه شگفت­انگیز رو ببینی!

و از اون روز به صرافت افتادم که روابط فیزیکی و ریاضی حاکم بر رقص یه تار مو رو دربیارم... یک شنبه یه مدل درآوردم اما وقتی دوشنبه اجراش کردم فهمیدم که بخاطر عدم توجه به یه سری پارامترهای مهم، اجرای برنامه­ام اونقدر طبیعی نیست که دل آدمو ببره پس به کارم ادامه دادم... تا حالا حجم قضایای فیزیکی و محاسبات ریاضی به 17 صفحه رسیده... گمونم محاسبات کم کم دارن از مرز توانایی من خارج میشن... طانا دیشب دیگه طاقت نیاورد و ازم ­پرسید: واقعا انگیزه خدا از اینهمه دنگ و فنگ چی بوده؟... اما رَن میگه تحمل کنم و ادامه بدم... اگرچه فرمولها خیلی پیچیده شده­ان اما میدونم که الان به قلب دنیا خیلی نزدیک شده­ام. یک قدم مونده... اما خسته­ام... دلم واسه نوازش یه دونه واقعیش تنگ شده... دلم میخواد یه دونه واقعیشو فوت کنم... دلم گرفته... تو کجایی؟... چرا نمی­تونم پیدات کنم؟... خسته شدم از بس به خودم دلخوشی دادم که تو همین نزدیکی­هایی... خسته شدم از بس به خودم گفتم: «کنارته... فقط باید چشمهاتو باز کنی تا ببینیش... تا ببیندت...» رَن چشمهاش پر اشک شده... ببخش که ناراحتت کردم...

 

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 11 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 07:04 ب.ظ

سلام

-خودت جواب دادی!!! توی همین نوشتهای همین سه شنبه....

-راستی وقتی نوشته هاتو می خونم یاد فیلم زیر درخت هلو می افتم........

خداحافظ

پاسخ مسعود دوشنبه 16 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:54 ب.ظ http://tomyprincess.blogsky.com

متوجه منظورت نشدم! شایدمنظورت اینه که من خیلی توی خیالپردازی و رویاهام غرق هستم و برای همین حتی وقتی که شاهزاده رویاهام سر راه زندگیم قرار می گیره باز هم متوجه اش نمیشم؟ (مگر اینکه مثل زیر درخت هلو یه مدت در کنارش بمونم!) یا اینکه چون گفتم طانا حوصله اش سر رفته فکر می کنی همیشه همینجورم و زود حوصله ام از آدمها سر میره! یا شاید هم منظورت از زیر درخت هلو اینه که حس می کنی من خیلی به خودم مغرورم و فکر می کنم حسابی بین دخترها هواخواه دارم! (مثل قهرمان فیلم!)
ولی گفتی زیر درخت هلو یاد اون فیلم افتادم... از نظر من اون فیلم یه حرف بینهایت قشنگ توش داره که فقط هم چند ثانیه هست! من هر بار که این فیلم (نه چندان جذاب) رو دیده¬ام محو لبخند اول فیلم پیرمرد در حال مرگ به پسرک میشم! اولین بار مجید داداشم منو متوجه زیبایی این صحنه کرد! آرزوم اینه که انقدر هر لحظه از زندگیمو زندگی کنم که وقتی خبر مرگ قریب الوقوع مو شنیدم بتونم خالی از حسرت گذشته و حرص آینده اینقدر شاد و سبکبال لبخند بزنم... انقدر زلال و شیرین و راحت... از زندگیم پشیمون نباشم و حسرت هزار کار نکرده تو دلم نمونده باشه! انجام هیچ کار زیبایی رو به فردا موکول نکرده باشم تا بگم حیف... دلم میخواد عوض یه پیرمرد نق نقوی مریض، عصبی، خسته و کم تحمل یه پیرمرد زنده دل و دوست داشتنی باشم که هر لحظه آماده مرگه... دلم میخواد اون لحظه این احساس شیرین تموم وجودمو پر کنه که من در زندگیم آدم خوبی بودم! و برای همین با آرامش به استقبال دنیای تازه ام برم...

یک گوزو سه‌شنبه 17 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 10:30 ب.ظ

شاهزادت زیباست ( البته به چشم خواهری )
با دیدنش یاد مونالیزا افتادم.

ایمان یکشنبه 22 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:56 ب.ظ

سلام مسعود ...
نمی دونم کی کجا اسیر کدوم نگاه شدی
نمی دونم کی کجا ما مرتکب کدوم گناه شدیم

امروز یکی گفت " سنگ لعل شود در مقام صبر - آری شود ولی جگر خون می شود "

منم اسیرم منم گرفتارم ... بعضی وقت ها از خدا طلب عدالت می کنم ... اونقد می دونم که من خیلی نادون تر از اونم که حکمت خدا را بفهمم شاید فهمیدم و خودم به نفهمی میزنم ...
فقط این و می دونم این راه خیلی خیلی سخت تر از اونیی که فکر می کردم ...

خدانگهدار ایمان و دل همه عاشقها باشه
خداحافظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد