الان تو شکم یه نهنگ تنهانشسته ام و دارم با ماشیم تایپ کهنه ام خاتراتمو مینویسم. کره بادوم زمینی آسونترین کلمه دنیاست و ریقیلابی تر از کونترپوان، آرامش تنهای رسی نانت اسب دن کیشوت رو برام به ارمغان میاره... پیوند فرخنده هری پاتر را به خاله نرگس و یانگوم صورتی خوابم گرفته.
کی بود گفت سلام؟ های! تو خودت خاهر مادر نداری وبلاگ مردمو می خونی؟ خاله هم نداری؟ حیوونکی... سر من به جایی نخورده؟ زبون کلفتی می کنی گردن دراز؟!... نکنه من مرده ام؟... کله ام به قاعده یه تشت بزرگ شده دارن توش دیگ مسی می شورن. خر خودتی! دیگ مسی رو که نمی شورن... می پوشن... من یه خر خاکی تنهام. کسی قرص آبیه منو ندیده؟
عادم وختی مریز میشه بیهال میشه. دیگه هال فکر کردن نداره، واسه حمین یه گوشه ته نشین میشه. ناله کردن و هزیون گفتن حم اینجور موغها خیلی می چسبه. به من چه مربوطه که چرا؟ مگه من فضولم؟! من فقط یه خورده حالم درازه موکت کم آوردم...
خیلی خوب و باحال بود. احساس کردم بیشتر خودتی... واقعیتر...
به نظر من گاهی آدما با خوبیها دور خودشون دیوار میکشن!
چه هزیون هاى !
با اینکه میدونم موقع نوشتنش حالو روز خوبی نداشتی، ولی من که حال کردم
باور کن هفته دیگه میام شمال