به شاهزاده رویاهایم

این وبلاگ، مجموعه نامه هائیه برای شاهزاده رویاهام. شاهزاده ای که هنوز دارم دنبالش می گردم. عین نامه های جودی ابوت...

به شاهزاده رویاهایم

این وبلاگ، مجموعه نامه هائیه برای شاهزاده رویاهام. شاهزاده ای که هنوز دارم دنبالش می گردم. عین نامه های جودی ابوت...

هدف زندگی

هدف از زندگی دوست داشتنه... ما بدنیا اومدیم تا آدمها، طبیعت، خاک، خدا و همه چیز رو هر روز بیشتر از دیروز دوست داشته باشیم... ما وقتی یکی رو دوست نداریم نباید از زندگیمون خطش بزنیم! باید پس از اینکه ازش به اندازه کافی دور بودیم و ناراحتیمون آروم گرفت برگردیم سراغشو دوست داشتنشو یاد بگیریم...

ما وقتی یه چیزی رو دوست نداشتیم در حقیقت اون بخش از وجودمونو که اون چیز داره زنده می کنه رو دوست نداریم... پس تنها راهی که میشه همه کسو همه چیزو دوست داشت اینه که تموم گوشه گوشه شخصیتمونو و وجودمون دوست داشته باشیم...

اگه هر روز میزان مجموع محبت ما به دنیا بیشتر نشه یعنی به طرف هدف زندگیمون حرکت نکرده ایم... آدمها هر جا که باشن دوست دارن به یه جای بهتر برن جز جایی که آکنده از محبتن... وقتی اونی رو که با تموم وجودت دوست داری در آغوش گرفتی و پر از حس دوست داشتنشی دلت میخواد این لحظه تا ابد طول بکشه! وقتی محبت داره تو قلبت قل قل می کنه دلت میخواد آروم بگیری بشینی و ازاین حالی که داری لذت ببری...

واسه همین هلن کلر، اون دختر کور و کر و لالی که بسیاری از زیبایی ها رو نمی تونست درک کنه گفت: «زیباترین چیزهای دنیا را نه می توان دید، نه شنید و نه لمس کرد.زیباترین چیزهای دنیا را تنها در قلبمان می توانیم تجربه کنیم...» و برای همینه که امام صادق میگه: «تمام دین محبت است...»

و توجه ریشه ایجاد محبته... وقتی به یکی توجه کنی و نگذاری تجربه های تلخ گذشته ات و تصویرهای ذهنیت نسبت بهش، توجهتو بهش کم بکنه و گمون کنی می شناسیش و دیگه چیز جدیدی نیست! کم کم شروع میکنی به شناختنش و انقدر در وجودش زیبایی می بینی که ازش خوشت میاد و محبتت بهش برانگیخته میشه... چه اون موجود یه پلنگ باشه، چه خدا، چه پوست دستهات، چه مادرت و چه همکلاسیت، چه همسایه ات و چه دشمنت!

و هر چی بیشتر به یکی محبت پیدا می کنی بیشتر اونو جزو خودت می دونی... حاضر میشی بخشی از وقت، دانش و امکاناتت رو برای اونهم خرج کنی چون خوشحالیش همونقدر خوشحالت می کنه که خوشحالی خودت!

ما آفریده شدیم تا عشق بورزیم و این هدف زندگیمونه...  

 

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:07 ق.ظ

فوق العاده نوشتید.ولی واقعا خودتون تو زندگی واقعی بهش عمل میکنید؟

پاسخ مسعود دوشنبه 14 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:44 ب.ظ

ما باید تلاش کنیم تا هر روز به اونچه که اعتقاد داریم درست هستن بیشتر عمل کنیم نه اینکه مثل یه طبل پرسروصدا اما توخالی، فقط با یه مشت متن زیبای ادبی ولی پوچ و توخالی خودمونو سرگرم کنیم...
اما از طرف دیگه به نظرم مهم نیست که چنددرصد جلو رفته ایم و چقدر مونده؟... گفتن پاسخ آره به سئوالت و شمردن تعداد قدمهایی که رفتیم جز خودبرتربینی و تلویحا تحقیر دیگرونی که به خیالمون ما ازمون عقبترن حاصلی نداره،
و گفتن پاسخ نه به سئوالت و شمردن قدمهایی که نرفتیم جز ناامیدی و تحقیر خودمون نسبت به کسانی که به خیالمون ازمون جلوترن چیزی نصیبمون نمیکنه...
به نظر من مهم اینه که در هر لحظه سعی کنیم در حال برداشتن قدمی به جلو باشیم و به قدمی که در پیش رومون هست توجه کنیم... اینجوری اگه تا دیروز سالی یه قدم می رفتیم جلو امروز سعی می کنیم ماهی یه قدم بریم جلو... :-)

... چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:05 ب.ظ

روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد