به شاهزاده رویاهایم

این وبلاگ، مجموعه نامه هائیه برای شاهزاده رویاهام. شاهزاده ای که هنوز دارم دنبالش می گردم. عین نامه های جودی ابوت...

به شاهزاده رویاهایم

این وبلاگ، مجموعه نامه هائیه برای شاهزاده رویاهام. شاهزاده ای که هنوز دارم دنبالش می گردم. عین نامه های جودی ابوت...

یه لحظه بسیار کوتاه

سلام ملودی عزیزم... روزت بخیر! امروز خواب خوابم! دیشب تا صبح نخوابیدم و داشتم نمره نهایی دانشجوهامو رد می­کردم... آدم که شبها نمی­خوابه یه جور باحالی میشه! ملنگ میشه... مثل مستها سرش نرم نرمک گیج میره... چشماش گرمه، سرش سنگینه، رفتارش کنده، دنیا از جلوی چشمهاش فریم فریم میگذره و خلاصه خیلی ملوس میشه... من این حالتو خیلی دوست دارم... وقتی که بوشیانستا دیو خواب با اشاره انگشتهای جادوئیش آدمو به آغوشش دعوت می کنه و آدمهای طلسم شده مثل یه برده بی اراده حرف گوش کن میشن! اجدادمون اعتقاد داشتن بوشیانستا ماده دیویه که بعد از بیداری آدمها، با انگشتهاش پلکهاشونو پائین میکشه و سنگینش می کنه تا نرن دنبال زندگیشون... تو رو خدا اعتقاد از این نازتر دیده بودی؟!

خب بگذریم... از دفعه پیش که به این صرافت افتادم نکنه پیدام کردی و داری وبلاگمو میخونی گفتم جواب همه رو بدم... آخه به قول شازده کوچولو آدم که کف دستشو بو نکرده... یه روز همون آتشفشانیکه پاکش نکردی شروع به آتشفشانی میکنه و پشیمون میشی که چرا بموقع گردگیریش نکردی! تو هم ممکنه توی دل یکی از همین آدمهایی که می شناسم قایم شده باشی... همین آدمهایی که الان برام یه دوست خوبن! یه روز یهو چیزی ازشون می بینم که دلم قیلی ویلی میره و می فهمم اینهمه مدت منتظر بهانه ای بودی که بیای بیرون...

آره... داشتم می گفتم که یه نظر ناشناس پیداکردم که دلش میخواست نقاشیتو ببینه. همین بود که گفتم بذارمش توی وبلاگم... حالا میتونی از چشمهای من خودتو ببینی... البته منظورم قیافه ات نیستها! حسته... تو ممکنه چاق باشی یا لاغر... قیافه ات هر شکلی میتونه داشته باشه... نه حتی از نظر بقیه آدمها زیبا... حسی که این نقاشی درمن میذاره همون قیلی ویلیه که میگم... از نزدیک به چشمهات نگاه کن! نگاه موازیت در دورستها به یه خاطره خیره شده­ان! خاطره ای دور که ملایمت و ملاحت دلپذیرش بعد اینهمه مدت لبخند کمرنگی روی لبهات نشونده... یه لبخند محو... شاید خاطره یه پسر جوون که الان نمیدونی کجاست؟ یه آشنایی کوتاه و یه رویای شیرین... طوری غرقش شدی که بره هه رو فراموش کردی و نوازشت روی پوزه اش جا مونده... میدونی من چند صد ساعت از زندگیم به تماشای این لحظه زودگذر گم شدن تو خاطراتت گذشته؟ کشیدن این طراحی 9 ماه برام طول کشید و 65 ساعت و تماشاش 8 سال و 200-300 ساعت...

میگن تو سرزمین پریزادگان و در بهشت زمان خیلی خیلی آروم می گذره و موجودات کار خاصی انجام نمیدن چون اونجایی هستن که میخواستن! اونها ساعتها، سالها و قرنها شگفت زده از تماشا و تجربه دنیای اطرافشون لذت میبرن و هیچوقت حوصله شون سر نمیره! در سکون، هر روز داناتر میشن و عمیق تر، عاشق تر میشن و حیرت زده تر و همیشه یه زیبایی تازه در انتظارشونه! گمونم در تموم این سالها وقتی نقاشیتو تماشا می کردم قدم به سرزمین پریزادگان می گذاشتم... قدم به بهشت... ازت ممنوم... واسه تموم این سالها...

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 9 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:13 ق.ظ

سلام
نمی دونم چرا همش فکر مکنم این همه میگی شاهزاده رویاهام همش به یه لحظه کوتاه تلخی ........ شاهزاده رویاهاتو به باد میدی........

سایه ایرانی دوشنبه 9 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 07:46 ب.ظ http://mumbojumbo.blogfa.com

خوندن این وبلاگ رو نباید از دست داد آخه آدم که کف دستشو

بو نکرده شاید دیگه ننوشت..............

منتظر متن های بعدی هستم با اینکه من شاهزاده رویاهای

شما نیستم :‌ )‌

پاسخ مسعود سه‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:44 ب.ظ

ممنونم مهدی جان! شرط می بندم وبلاگ خودتو ندیدی که از وبلاگ من تعریف می کنی... شیطنتات خیلی قشنگن...
و به نویسنده ناشناس... میتونی بگی چی تو وجودمه که باعث میشه اینطور فکر کنی؟ برام خیلی مهمه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد