به شاهزاده رویاهایم

این وبلاگ، مجموعه نامه هائیه برای شاهزاده رویاهام. شاهزاده ای که هنوز دارم دنبالش می گردم. عین نامه های جودی ابوت...

به شاهزاده رویاهایم

این وبلاگ، مجموعه نامه هائیه برای شاهزاده رویاهام. شاهزاده ای که هنوز دارم دنبالش می گردم. عین نامه های جودی ابوت...

یانگوم و اقتصاد نوین!

آقای علی پور می گفت:«مردها قرنها اقتصاد جهان رو هدایت کردند و اثبات کردند که اینکاره نیستند... چون اقتصاد مردانه بر پایه قدرت و رقابت است. کاری کثیف که رابطه برنده-برنده (یعنی هر دو طرف رابطه ذینفع شوند)تنها یک شعار پوچه...میلیونها رئیس سعی می کنند برای پیشرفت شرکت از کارمندانشان بیشترین کار را بکشند با کمترین حقوق! به مشتریهایشان کمترین محصول را بدهند با بیشترین قیمت! و نظریه عرضه و تقاضا یعنی هر چقدر نیاز آدمها بیشتره گرونتر بفروش...با رقیبانت مبارزه کن... بازارهایشان را ازشان بگیر...»

علی پور می گفت: «الان کارشناسان اقتصاد اعتقاد دارند که اقتصاد آینده باید یه اقتصاد زنانه باشه...نه اینکه زنها اونو بگردونند!بلکه باید بر پایه محبت و خدمت باشه نه بر پایه رقابت و قدرت...» و من تا وقتی که یانگوم این هفته رو ندیده بودم اینو نفهمیدم!!!

وقتی فرزند امپراطور دچار بیماری همه گیر آبله شده بود پزشکان قصر سعی می کردند درمانش کنند...در همون زمان هم یانگوم که از قصر طرد شده بود داشت در درمانگاه شهر بچه گداهای مبتلا به آبله رو مداوا می کرد...پزشک شین نتونست پسر امپراطور رو معالجه کنه ولی یانگوم تونست یه بچه فقیرو خوبش کنه و بدنبال اون به قصر دعوت شد و پسر امپراطور رو هم درمان کرد!

میدونین فرق پزشک شین و یانگوم چی بود؟ پزشک شین می خواست پسر امپراطور رو درمان کنه تا مقامش رو از دست نده... تا پیشرفت بکنه و از بقیه رقیبانش جلو بزنه... اما یانگوم می خواست بچه های مریض رو درمان بکنه تا رنج نکشن... تا لبخند رو روی لب خانواده هاشون وقتی بچه شونو روی دوششون گذاشتن و از شادی جست و خیز می کنن ببینه... پزشک شین یه دفعه رفت سراغ یانگوم تا ببینه اون چیکارمی کنه ولی وقتی دید یانگوم یه بچه مریضو بغل کرده و بدون ترس از مبتلا شدن به آبله داره نوازشش می کنه برگشت... پزشک شین اعتقاد داشت مهارت و دانش بالایی داره اما یانگوم وقتی ناله بچه مریضی رو در خواب شنید بهش گفت: «منو ببخش... تو بخاطر بی تجربگی و عدم کفایت من داری درد می کشی!!!» (الانم که یاد این جمله اش می افتم اشک تو چشمام جمع میشه!)

ما هم همینیم... مثل پزشک شین شیفته محصولاتمون هستیم! فکر می کنیم بهترین محصولات دنیا رو درست کردیم! مثل پدری که فکر میکنه بچه اش بهترین بچه دنیاست! مثل کسی که اگه کامپیوتر می خونه فکر می کنه رشته کامپیوتر بهتر از صنایعه! مثل کسی که اگه پرسپولیس رو دوست داره میخواد اثبات کنه که پرسپولیس بهترین تیمه!!! واسه همین اگه به یه مشتری فکر می کنیم تنها تلاشمون اینه که اونو قانع کنیم مارو انتخاب کنه!!! واسه مون خودمون مهمیم... حتی اگه به بهتر شدن اوضاع مشتری فکر می کنیم بازم چون خودمون پیشرفت می کنیم... همونقدر که برای پزشک شین هم خوب شدن بچه امپراطور مهم بود!

اما کاشکی مثل یانگوم رویامون بهتر شدن اوضاع مشتریمون بود...حالا مثل یانگوم شدن بخوره توی سرمون...لااقل می نشستیم و نیم ساعت در روز وقت میگذاشتیم تا ببینیم کمکی از دستمون برای بهتر شدن اوضاعش بر میاد؟ ایده ای که هر چند سودی به ما نمی رسونه اما چنان اعتماد مشتری رو به ما جلب می کنه که از ده تا محصول هم مهمتره... به پیشرفت زندگی همکارانمان، کارمندانمان فکر کنیم و به گفته چاپلین یادمون نره که وقتی از روی سن میایم پائین حال همسر مریض راننده مونو بپرسیم...این میشه که همکارانمون دوستمون میدارن... مشتریهامون بهمون اعتماد می کنن و ما رو به بقیه جاها ترجیح میدن...

اقتصاد آینده براساس یه اصل ساده بنا میشه : «کسی که آسایش و شادی بیشتری به انسانها هدیه کنه مردم بهش پول بیشتری میدن...»

 خودمونیم! لبخند لی یانگ آء خیلی شیرین و مهربون نیست؟!... من عاشق لبخندشم...

 

                   نمیدونم کجا این دل اسیره؟            همین جور بگذره ترسم بمیره

                   نمیفهمند دردم را طبیبان                بگین یانگوم بیاد نبضم بگیره!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد