عزیز دلم! رویای شیرینم... میون یه حوضچه آب گرم هستم. وای که غوطهور شدن تو آب و شنا عجب کار عجیبیه! وقتی ملکه آبها با دستان لطیفش بدنتو در آغوش میگیره و نوازش میکنه... وقتی با یه تکون به بدنت سعی میکنی از لابلای دستاش لیز بخوری اونم سعی میگیره محکمتر بدنتو در آغوش بگیره و در این لحظاته که میتونی فشار بازوان لطیفشو بهتر حی کنی!
وای که غوطهور شدن در آب و حس بیوزنی چه لذتی داره!... انگار روی شکم نرم ملکه داری غلت میزنی! روی بدنی که از مادهای ماوراء زمینی و نیمه شفاف درست شده! مادهای نیمه جامد و نیمه مرئی... مادهای که اگه بفشاریش وزن بدنت باعث میشه به نرمی از میونش بگذری... مثل فرو بردن صورتتمیون گرهای نرم و سپید سینه یه اردک! همینه که تو هم هر چقدر سعی کنی ملکه رو در آغوش بگیری وقتی آغوشتو میبندی میبینی لیز خورده و رفته...
و این بازی بین تو و ملکه ادامه پیدا میکنه... این تلاشهای نافرجام هر کدومتون برای گیر انداختن دیگری... این سربسر گذاشتن دوستانه و پر از مهربانی!
واااااااااااااااااااای استاد احساسات فوق العاده ای دارییییییییییییییییییییییییییییییییییییییین