به شاهزاده رویاهایم

این وبلاگ، مجموعه نامه هائیه برای شاهزاده رویاهام. شاهزاده ای که هنوز دارم دنبالش می گردم. عین نامه های جودی ابوت...

به شاهزاده رویاهایم

این وبلاگ، مجموعه نامه هائیه برای شاهزاده رویاهام. شاهزاده ای که هنوز دارم دنبالش می گردم. عین نامه های جودی ابوت...

نتیجه آمارهای بی ادبی

همه خوانندگان عزیز ببخشید که پرداختن به این مطلب بی ناموسی انقدر طول کشید! آخه دلم میخواد جمع بندی خودمو از آمار و اطلاعاتی که به دست آوردم بگم. قول میدم که این آخرین پست در مورد این موضوع اعصاب خورد کن باشه!

بحث های زیادی راجع به ازدواج موقت شد اما گمونم همه مسلمونها اعتقاد دارن که بی بروبرگرد، ازدواج موقت یکی از قوانین صریح اسلامه. (کتاب نظام حقوقی زن در اسلام مطهری یکی از کتب مرجع درس زن در اسلام در پایه پنج حوزه علمیه خواهران ایران هست!)

حالا اینکه چرا حداقل مسلمونها که موظف به تسلیم در برابر قوانین صریح پروردگار هستند چرا دارند بجای تسلیم در برابر این امر به رد و تائید اون براساس نظرات شخصی شون می پردازند و حتی متدین ترین شون هم که به این دوستی های خیابونی هزار تا ایراد معنایی و اجتماعی می گیره چرا دنبال یک ازدواج موقت از نوع صحیحش برای خودش نمیره یا برای دختر و پسرش اذن و اجازه پدر رو که بناست ابزاری باشه واسه تشخیص همسر موقت مناسب فرزندش، سوءاستفاده میکنه و بی هیچگونه بررسی، تمامی دختران و پسران روی زمین رو به عنوان همسر موقت فرزندش نامناسب تشخیص میده تا به این بهانه از اجرای این فرمان نجات پیدا کنه، جای بررسی داره.

شاید متاسفانه هیچکدوم شون نمیدونن سوره تحریم در قرآن درباره همین تحریم روابط جنسی جامعه مون نازل شده!

داستان این سوره از این قراره که یه روز پیامبر، حفصه همسرش رو می فرسته خونه باباش و با کنیزش ماریه خلوت می کنه (در قرآن اومده که هر مردی علاوه بر همسرش میتونه با کنیزانش هم رابطه جنسی داشته باشه!) که حفصه برمی گرده و با دیدن اوضاع خیلی بهش برمی خوره که چرا پیامبر با داشتن همسر به این جوونی، سراغ کنیزش رفته! پیامبر هم برای ناراحت نشدن حفصه، واسه اش سوگند می خوره که دیگه کاری به کار کنیزهاش نداشته باشه.

و در همین لحظه دو آیه اول سوره تحریم نازل میشه که :

"ای رسول چرا آنچه را که خداوند برایت حلال گردانید را برای خودت حرام کردی تا همسرت از تو راضی باشد؟

پس سوگندت را بشکن که خدا خیر و صلاح شما بندگان را بیشتر از خودتان می داند چرا که خدا داناتر از شماست!"

آره، خانواده های ایرانی هم اون چیزی رو که خدا براشون حلال کرد رو بر خودشون حرام کردند چون مطمئن نبودند خدا خیر و صلاحشونو بهتر از خودشون بدونه! و چنین شد که حضرت علی راجع به تحریم ازدواج موقت که نخستین بار در عهد عمر فرمانشو صادر کرد، گفت :

"متعه یا عقد موقت رحمتی است که خدا بوسیله آن بر بندگان خود رحم کرد و اگر نهی عمر از آن نبود، به تحقیق جز انسانهای بدبخت و سیه روز کسی زنا نمی کرد."

شاید اگه به پشت دلایل مون برای رد عملی هرگونه رابطه (چه درست و چه نادرستش) بریم می بینیم که یه چیزی در وجودمون باعث میشه خودمونو از خدا داناتر بدونیم و به صحت نظر خدا در مورد خیر و صلاحمون خیلی مطمئن نباشیم.

اما شاید بهتر باشه بجای انداختن همه تقصیرها به گردن خانواده ها خودمونو بذاریم جاشون و ببینیم اگه ما می دونستیم با ازدواج موقت دخترمون، اون دیگه باکره نخواهد بود و درصد قابل توجهی از پسرها، دیگه حاضر به ازدواج با اون نخواهند شد، آیا حاضر بودیم چنین اجازه ای بهش بدیم؟

گمونم تا وقتی پسرها براشون باکرگی همسرشون مهمه حق ندارن شاکی بشن که چرا دخترها تن به ازدواج موقت نمیدن.

راستی! من آمارمو از  سیصد و هفتاد و هشت نفری که در وبلاگ یادداشتهای یک دختر ترشیده، زندگی جنسی شونو نوشته بودن جمع کردم. (آدرسشو می تونین از پنجمین کامنت پست هزار حرف نگفته بگیرین. من متن همه شونو در یک فایل word به آدرس

http://s1.picofile.com/nazarat/Documents/Comments.doc.html قرار دادم و اونها رو داخل Excell به آدرس http://s1.picofile.com/nazarat/Documents/Comments%20Excell.xls.html   وارد کردم تا هر گونه آمار دیگه ای رو هم خودتون بتونین بگیرین.)

درسته که این آمار شاید فقط مال جامعه آماری وبلاگ خونهاست و شاید بعضی نظراتش هم چاخان باشه، اما توی این قحطی اطلاعات از هیچی بهتره! (قحطی اطلاعات اصطلاح جالبیه که وقتی برای تکمیل آمارم به دادگاه خانواده بابل سر زدم تا دلایل طلاق ها رو جویا بشم و بهم گفتن این آمار محرمانه هست و به کسی نمیدن به ذهنم رسید!)

شاید تنها مزیت این آمار این باشه که چون هر کدومتون تنها می تونین یه مسیرو در زندگیتون امتحان کنین، با دونستن نتیجه این آمارها خواهید تونست با توجه به سرنوشت سایرین بفهمین اگه یه راه دیگه رو از نظر جنسی تو زندگیتون در پیش می گرفتین احتمالا با چه سرنوشتی روبرو می شدین!

از هر سه دختر مجرد یکی تجربه سکس رو داشته و موافق رابطه هست، یکی هم باور داره که رابطه نادرسته و یکی هم رابطه نداره اما به شدت تحت فشاره(در حال خودارضایی یا تحمل فشار شدید جنسی).

بین پسرها هم تقریبا همین نتایج فوق برقراره. یعنی یک سوم پسرها دارای این تجربه و موافق اون پیش از ازدواجن و بقیه مخالف!

اما پس از ازدواج 30% تجربه کنندگان این رابطه، پشیمون شدن اما عجیب اینه که 40% کسانی که این رابطه رو تجربه نکرده بودن هم از تجربه نکردنش پشیمون شدن. دلایلش زیاده مثلا بعضی ها گفتن انقدرها هم که فکر می کردند مهم نبوده. یا از 30 دختری که بدون تجربه رابطه، ازدواج کرده بودند یک سومشون دچار مشکل شدید در رابطه جنسی با همسرشون بودند که منجر به طلاق، خیانت یا تحمل شده بود.

و به این ترتیب موافقین تجربه این رابطه، از 33% مجردین به 53% متاهلین رسید.

در آخر حس می کنم بزرگترین دلیل این همه تحریم بر نمی گرده به پاکی فطرت ما و اطاعتمون از پروردگار، بلکه ناشی از احساس گناهمون از چنین رابطه ای یا به اصطلاح روانشناسان همون واپس زدگی جنسیه!

اگه قبول ندارین گوشی تلفن رو بردارین و به دفتر پاسخگویی به شبهات دینی آیت الله روحانی در قم (به شماره 7743538-0251) زنگ بزنین تا بدونین که فتوای ایشون اینه که هر دختر مجردی که از سن بلوغ جنسی بگذره و به بلوغ عقلی برسه، برای ازدواج موقت نیازی به اجازه پدرش نداره! (سن بلوغ عقلی در ایران 18 ساله که بعدش گرفتن گواهینامه و ... مجازه!)

شاید وقتی بفهمین گناهی در این رابطه نیست، اون وقت متوجه بشین چیزی بیشتر از گناه داره جلوتونو می گیره! یه احساسی شبیه احساس عدم پاکدامنی، حس خجالت، عذاب وجدان یا اگه براتون پذیرفتن حضورش مشکل باشه ناخودآگاه حس می کنین که هر کی داره مخالفتون حرف میزنه بجای اینکه حرفشو تا آخر گوش کنین و بعد صحت و سقمشو بررسی کنید همون وسط ها تند تند توی هر تیکه از حرفهاش دنبال یه تناقض و ایراد می گردین. اسم این احساس، واپس زدگی جنسیه!

شاید اینجوری بفهمین چرا اکثر متاهلین جامعه آماری اون وبلاگ، اگه از تجربه این رابطه پیش از ازدواجشون پشیمون شدن، بخاطر احساس گناهش بوده نه تبعات فیزیکیش!

خود من که بعد از خوندن بد و بیراه های سینا و نیما، تا چند ساعت انقدر عصبی و بهم ریخته بودم که بعدش فهمیدم علت اینهمه عصبیت اینه که ته دلم به سینا و نیما حق میدم و خودمو به صرف این اعتقادم  یه موجود هرزه میدونم! من اون موقع بود که فهمیدم این احساس گناه چقدر تو عمق وجودم نیرومنده و چرا تا بحال با این اعتقادم هرگز نتونستم به طرف چنین رابطه ای برم!

البته من نمیخوام این احساس گناه تا پایان عمر بر من مسلط باشه و زندگی منو تحت سلطه خودش بگیره چون میدونم اگه از این احساس گناه خلاص نشم، تجربه این رابطه هر زمان که باشه، بجای تنوع و  طراوت و آرامش برام بی توجهی و عادت و روزمرگی به همراه خواهد داشت!

به امید روزی که فرزندانمون اگه امنیت اقتصادی، شغلی، فرهنگی و آرامش روانی ندارن لااقل در تمام دوران نوجوونی و جوونی شون، صبح تا شب تو تمام لحظه های زندگیشون جای خالی این نیاز تمام فکر و ذهنشونو پر نکنه...

به امید روزی که از شدت این نیاز، این همه پسر عقده ای یا دریده یا این همه دختر افسرده و عصبی تو این کشور نباشه...

نظرات 82 + ارسال نظر
بسیجی طالبان تندرو! دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:13 ب.ظ

سلام احسان جان . چشم.

پیرمرد علوم و فنونی دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:14 ب.ظ

سلام مهدیس خانم. چشم.

nobody سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:22 ق.ظ

سلام امین جان. حالا فهمیدی چرا میگم قدر خودتو بدون؟!
می دونم . این ادبیاتت برام آشناست(سلام ... چشم....). می دونم که الان اگه 100 تا فحش هم بشنوی صدات در نمی آد . اما ازت گله دارم .یا نباید شروع می کردی یا حالا که شروع کردی قدرت قلمت رو نشون بده. این کامنت ها اصلا قلمت رو نمایش نمی داد. می دونم مجبوری با هر کی به اندازه ی قدرت فهمش بگی و خودتو تا اون قدر پایین تر میاری. اما ازت می خوام همون طور که خودت بهم یاد دادی ، وقتی حقت داره پایمال میشه و شانت داره زیر سوال میره از خودت دفاع کنی.

باشه تو نگو
اما من با همه ی ضعف هام میگم.
احسان :
گفتی :"من نه بسیجیم و نه انجمن اسلامی. بسیجیا انجمنیا رو کافر می دونن، اونا اینارو خشک مقدس و مرتجع. هر دو متعصبن."
من سر راست و غلطش باهات بحث ندارم . فقط می خوام بهت نشون بدم که چرند میگی و اونا رو میون 4 تا جمله ی بقول امین گل و بلبلی قایم میکنی.. دلت می خواد بازم بهم بگو بی ادب. لا اقل شرف دارم بی ادبی مو رک می کنم. نه اینکه مثل تو تو دانشگاه چهرم دو گانه باشه. طبق حرفی که زدی علت متعصب بودن این دو گروه این اعتقادشونه. پس باید طبق استدلال خودت بگم تو دو برابر اونا متعصبی . چرا ؟! چون بعدش گفتی :
"یکی راه طالبان رو داره شروع می کنه. یکی بی بندو باریه، واقعا مزخرف غرب رو.
یکی واسه بقعه دادو هوار راه می ندازه، یکی عاشق نظریه ی هرچی عادت بشه، از بد بودن می یوفته ست."
یعنی هم اعتقاد بسیج نسبت به انجمن رو داری و هم اعتقاد انجمن نسبت به بسیج.

ضمنا من آدم مذهبی ای نیستم. اتفاقا تو گند و منجلاب فرو رفته بودم و مثل خودت که تو دانشگاه هر فحش و مزخرفی از دهنت در میومد و میاد در مورد بسیج ( و البته اینجا به خاطر همون روحیه ی دوگانگی شخصیتت - که من بهش میگم ریاکاری و تظاهر-از گفتنشون خودداری میکنی)منم هر چی از دهنم در میومد به بسیج میگفتم. اما با دیدن امین و ...
نمی خوام بگم. تو اصلا لیاقت نداری برات تعریف کنم که من تو این 2-3 ترمی از امین چی دیدم و پی به چه چیزهائی بردم.خندم میگیره وقتی میبینم تو! داری به امین! میگی چطور برخورد کنه تا بچه ها رو به تفکراتش جذب کنه!خندم میگیره از اینکه میبینم تو ! داری به امین! میگی چطور برخورد کنه و چطور باشه و چطور فکر کنه! تا حالا چند تا دلنوشته ازش خوندی آقای احساسی؟! تا حالا چند تا مقالهی علمی ازش خوندی آقای ناصح؟!اگه دستم به امین برسه اولین کاری که میکنم اینه که میزنم تو گوشش تا اینقدر راحت اجازه نده بهش توهین کنی من مطمئنم که وقتی امین ادبیاتش اینطور میشه(به قول رفیقات تند و توهین آمیز!) برای اینه که یه نفر به اعتقاداتش توهین کرده (شاید اینجا نه ، یه جای دیگه، مثل دانشگاه ، میفهمی که؟!). یه نفر به مقدساتش توهین کرده. فرق من و تو میدونی با امین چیه؟! اگه به امین صد تا فحش بدی صداش در نمیاد و فقط بهت لبخند میزنه و میگه :"مطمئنی که من اینی هستم که داری میگی؟خدا منو ببخشه اگه اینقدر پست شدم"(جمله ای که با شنیدنش طوفانی در درونم ایجاد شد) اما اگه به مقدساتش کوچیک ترین اهانتی بشه مثل شیر بلند میشه و به قول خودش برای اینکه همرنگ نشه رسوای جماعت میشه.
یه چیز بهت بگم احسان. تو فکر میکنی تو بین بچه های ورودی 87 چقدر مقبولی ؟ امین چقدر ؟ فکر میکنی دور تو خلوت تره یا دور امین؟ اصلا میدونی این گروه AFG و ... برا چی تشکیل شدن؟ سوژه ی طنز اکثریتی! خودت خبر نداری. دل خوش کردی به چند نفری که دور و برتن.من خودم بارها و بارها شاهد بحثت با امین بودم که هم به خودش توهین کردی و هم به مقدساتش.اونجا خیلی دقت میکردم بهش ، که چقدر جالب برخورد میکرد. در مورد توهین هات بهش اصلا واکنشی نشون نمی داد اما در مورد مقدساتش شروع میکرد تا بهت اثبات کنه داری اشتباه میکنی . اما فقط میگفتی. اصلا گوشی واسه شنیدن نداشتی. آخرشم دادوهوار راه انداختی و امینم بنده خدا از ترس آبروش بحثو تموم میکرد. بهت دارم توصیه میکنم . خیلی با زیرکی داری سعی میکنی خودتو مظلوم نشون بدی. اما از همین مسعود بخواه اگه مردی بگو تک تک رفیقای برو بچه های نرم افزار و سخت افزار و IT بیان اینجا و نظرشون رو بگن. اونوقت میفهمی که همه ی اون چیزیئی که امینو بهش محکوم کردی خودت هستی. آدم باید خودش رو در آئینه ی دیگران ببینه.
امین جان ، هرجور دوست داری برخورد کن. اما تورو به همونی که میگی حاضری جون خودت و پدر و مادرت و عشقت رو فدای یه نگاهش کنی قسمت میدم نذار شانت زیر سوال بره. خودتو با تمام توان بیار. با همه ی قدرت استدلالت. با همه ی قدرت ادبیات و قلمت. با همه ی انرژیت. بذار وقتی مدعی ن=میشن بعضی ها مثل نیما که میگه : به راه دیگه برای اینکه مردم حرفات رو بخونن اینه که حرفی بزنی که ارزش خونده شدن داشته باشه

بفهمن با کی طرفن. بفهمن چه کسی داره باهاشون بحث میکنه و چه افتخاری نصیبشونه. بذر بفهمن همه ی تصوراتشون در موردت تا چه اند ازه اشتباهه در موردت. بذار بفهمن که به خاطر اون توهین های قبلی احسان تو دانشگاه ، کامنتات تند هستن و قلمت تیز. میدونی چیه نیما؟وقتی نوشتتو خوندم که گفتی :
"من باورم نمی‌شه ترس از بد جلوه‌ داده شدن باعث بشه اینهمه بنویسی. به نظر من چیز قشنگی پشتشه."
یاد یه قضیه ای افتادم . که بنده خدا ای به رفیقش میگفت من به خواهرت به چشم بد نگاه کردم.منو حلال کن. رفیقش بهش میگه اختیار داری ! من که میدونم تو چشمات پاکه ! حالا این بیچاره برا حلالیت هی داشت زور میزد تا بگه بابا من نیتم این بود. اون بهش میگفت نه ! تو نیتت اون بود!
از خود امین یاد گرفتم که وقتی می خوام ته مایه ی فکر یه نفر رو پیدا کنم به کجاهای نوشتش دقت کنم. و این ته مایه ، در مورد کامنت طولانی احسان ، اینجای کامنتش خودشو نشون میده :"مسعود عزیز
دوست خوبم، ببخشید، نتونستم جلوی خودمو بگیرم. شاید باید اینارو می گفتم، این هم همون ترسه.
ترسه بد جلوه داده شدن، اینکه آدما نسبت بهت چی فکر می کنن، اینکه آیا هنوز دوست دارن؟ یا نه؟

اونوقت شما میای و میگی نه! منظورت ین نبود!قشنگتر بود!تعصب اینه!نه حرفای امین.
"به راه دیگه برای اینکه مردم حرفات رو بخونن "
فقط میتونم بگم مقصر خود امینه. ادبیاتت خودش نشون میده چقدر بارته.یه چیزی هم یادت باشه : علم با آگاهی فرق میکنه.

و خیلی برام جالبه که این آقا مسعود گل ، که مدام به امین خرده میگیره آقا توهین نکن و احترام بذار و ... (و همچنین مهدیس) کجاست تا برا تو هم یه همچین کامنتی بذاره؟!

منتظر کامنتت هستم امین.منتظرم.

Efair سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 ق.ظ

nobody جان
هنوز نفهمیدی که من و امین با هم دوستیم. اون روزا هم که تو دانشگاه با هم بحث می کردیم، بحث اعتقادی نبود، بحث همون سبز و قرمز خودمون بود. بحث جامعه ی رو به فساد رفته ی خودمون بود، یه عده لخت، یه عده فاسد، یه عده دو رو ، یه عده هم که جون به جونشون کنن سکوت.
خود امین هم خیلی از آدمهایی رو که ادعای بسیجی بودن می کنن رو قبول نداره.
من که به قرآن توهین نکردم، من به پیامبر و ائمه توهین نکردم، من که به شهادت و شهدا توهین نکردم. پس کجای اعتقاد امینو زیر سوال بردم؟
اگه تو نماز می خونی، خوب منم می خونم. روزه می گیری، خوب منم می گیرم. قرآن می خونی، منم می خونم. با این چیزا هم نمی شه به آدما برچسب خوب و بد زد. بازم می گم تو تصورت نسبت به احسان مشکل داره.
جناب عالی که از رفقای من خبر نداری، چطور به خودت اجازه می دی حرف اضافه بزنی.
تمام بچه های 87 می دونن که از صمیم قلب دوستشون دارم، و اصلا به هیچ کدومشون مهر خوب و بد نمی زنم.
هرکاری هم از دستم بربیاد واسه خوشحال کردنشون می کنم.
تو چقدر منو و بچه های 87 رو می شناسی؟
تو چقدر تو مهمونی ها و بیرون رفتنامون بودی؟ که حالا اومدی و داری نظرتو به جمع تعمیم می دی؟
امین بد نیست. اعتقاداتش هم برام محترمه. من و امین بحث نداریم. اختلاف نظر داریم، نه رو چیزای اساسی.
من هم قبول دارم که امین آدم خوبیه. من هم قبول دارم که خیلی از رفتاراش پسندیدست. گفتم که قبل از اینکه متن بالا رو هم بزارم، به امین زنگ زدم. ولی هنوز نمی دونم چرا امین به تو اجازه می ده، دخالت کنی، در صورتی که از رابطه ی منو امین خبر نداری.
شاید چیزایی رو هم که تو دانشگاه دیدی و داری بزرگش می کنی، حرفهایی باشه که سر سری گوششون دادی، و با تصور پیش فرضت نسبت به احسان شنیدی. به خاطر همین هر چی گفتم از نظرت بد اومده، حتی حرف خودت و حتی حرف های خوب. شاید اون موقع اگه حتی آیه ای از قرآن رو هم برات می خوندم هم بد تفسیرش می کردی.
درمورد فحش و فحش کاری...
من از سه چیز متنفرم، فحش دادن، شک کردن و مسخره کردن.
به خاطر همینه که از بچگی هم، فحشهای به ظاهر ساده ی بچه های کوچه و خیابون، که از نظر اونها اصلا فحش نبود، از نظر من بدترین حرف رو زمین بود. نمی تونم متوجه بشم که چی می گی.
در مورد حرفات به آقا نیما، شاید حرفای من از نظر آقا نیما قشنگ اومده، و تو حتی نمی تونی واسه احساس خوشایند آدما ارزش قائل بشی. وای به حال روزی که یه قدرتی دستت بیاد. به خاطر همین، همیشه از افرادی مثل شما می ترسیدم، زمانی که قدرتمند بشن. چون همیشه عقایدشونو تحمیل می کنن. واسه اینه که می گم حتی صدام هم از اینجا شروع کرده.
در مورد جمله ای هم که به مسعود نوشتم، اونا پیرو صحبت های صمیمی ای بود که تو چند وقت گذشته، منو مسعود با هم داشتیم، در مورد ترس هامون. و تو که از حرفهای من و مسعود خبر نداری، پس حرف نزن.
آقای بصیر، خدا بهت بصیرت بده تا به آدما مهر خوب و بد نزنی و هر کس رو در لحظه تفسیر کنی.
خیلی از کارهای آدمایی که ما ازشون خوشمون نمی یاد، ممکنه از خیلی از کارای ما بهتر باشه.
حتی تو رو هم بد نمی دونم، من حرفهایی که الان زدی رو بد می دونم و خیلی از جاهاشو کاملا تند و بی ادبانه .
من آدم دو رویی نیستم، اگه دو رو بودم، تو دفتر بسیج باهاتون صحبت نمی کردم.
تو اول سعی کن آدما رو بشناسی و بعد بشینی پشت سر و پیش روی آدما حرف بزنی.
تو سعی کن آدما رو بشناسی ، حرفاشونو بشنوی، بدون پیش زمینه؛ و اونوقت بیای انقدر ساده، شخصیت آدما رو به بازیچه ی کلامت کنی.
دیگه نمی خوام به این بحث مزخرف که هیچ کدوم با هم کنار نمی یایم ادامه بدم، شاید بهتره کس دیگه ای که هم من قبولش داشته باشم و هم شما و هم اینکه کاملا عادل باشه، قضاوت کنه. و گرنه این طوری به هیچ جا نمی رسیم، و تنها چیزی که عایدمون می شه، اینه که فقط رابطه هامونو خراب بشه و شخصیتون زیر سوال بره. چیزی که باعث می شه قلبمون بشکنه و احساسات و شعورمون ناچیز انگاشته بشه.
شاید تو داری راست می گی، شاید من.
هیچ کدوم از ما نمی تونیم بگیم که داریم مطلقا حرف حق می زنیم. من و تو با علم ناچیزمون داریم عمل می کنیم.
خدا از من بگذره، خدا از تو هم بگذره.
امین جان اگه چیزی گفتم که ناراحتت کرد، حلالم کن.
دوست ندارم رفاقتامون تحت الشعاع این بحثها قرار بگیره.
بهتره بیشتر سرمون رو گرم کارای علمی بکنیم. آدمهایی مثل nobody که تا حالا نخواستن حرف کسی رو بشنون، و این طوری تند برخورد می کنن، باعث می شن واسه آینده ی جامعمون تاسف بخورم.

شب و روزتون خوش

پیرمرد علوم و فنونی سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:09 ب.ظ

سلام ...و سلام ... و سلام...
مسعودجان:
ُ احساس میکنم خیلی ناراحتی از این وضع پیش اومده.منم ناراحتم.در هر صورت اینجا وبلاگ توئه و ما الان سر سفره ی توئیم.دوست ندارم سفرتو بهم بریزم.شاید هم ریختم!اما
هرکه را بر سماط بنشستی واجب آمد به خدمتش برخواستی
در هر صورت نباید بحث اینطور پیش بره.خودم هم جمش میکنم. بهت قول میدم.

آقای ...( nobody) و پیرمرد علوم و فنونی :
یبار بهت گفتم که حق دخالت تو بحثمو نداری.در مورد حرفائی که زدی خیلی ازت ناراحتم.خودت روحیمو میدونی و میشناسیم.یادت باشه : مکن نماز برآنکه هیچ نکرد
ثانیا ... سعی کن علمت رو واسه ضایع کردن کسی خرج نکنی که اونوقت میشی عالم بی دین. که : عالم ناپرهیزگار ، کور مشعله دار است.
ثالثا : به خودت مغرور نشو... اگه چهار جا بردمت پای صحبت گنده گنده ها نشستی تازه اول راهی.منم مثل تو. و بدون که :
هر که پرهیز و علم و زهد فروخت خرمنی گرد کرد و پاک بسوخت

رابعا : فکر نکن قراره همه رو نصیحت کنی که این سمه واسه پیشرفتت.نصیحت هائی هم نکن که "خودت" بهشون عمل نمی کنی. عامل و ناصح باش. نه ناصح عالم(دنیا) و بدون که :
هرکه نصیحت خود رای میکند او خود به نصیحت گری محتاج است

از انتقاد هم بدت نیاد . هرچند تند . که :
متکلم را تا کسی عیب نگیرد، سخنش صلاح نپذیرد

از اینکه چند نفر تحسینت میکنن و شاید در ظاهر دور و برت شلوغه مغرور نشو. تو از کجا میدونی که همه ی اون آدم هائی که دور و برتن واقعا باهاتن؟! و اگه واقعا باهاتن از کجا میدونی که حرفشون و موضعشون حقه؟!که میگه :
مشو غره برحسن گفتار خویش به تحسین نادان و پندار خویش

خامسا: اگه یه جائی یه نفر داره دیگری رو نصیحت میکنه ، تو هم گوش کن. ببین آیا در خودت هم اون عیب وجود داره یا نه. چون گاهی اوقات :
گویمش به در تا که بشنود دیوار

سادسا :هیچ وقت از اینکه مورد هجوم انتقادات قرار میگیری ، نترس که :
بی هنران ، هنرمند را نتوانند که ببینند ، همچنان که سگان کوچه بازاری سگ صید را مشغله برآرند و پیش آمدن نیارند.
واگه به راهت ایمان داری : تو را به ناز ناز فروشان نیاز نیست

(دیگه بلد نیستم! عربیشو!) هفتما : اگه برخی جاها حرفی میزنی و احساس میکنی حقش ادا نمیشه دو حالت داره : یا این توئی که از دل نمیگی و بردل نمیشینه که : هرآن کز دل براید بر دل نشیند
یا : فهم سخن چون نکند مستمع قوت طبع از متکلم مجوی
فسحت میدان ارادت بیار تا بزند مرد سخن گوی ، گوی

هشتما : و یادت باشه که همه ی سخن ها رو بشنوی و هیچ سخنی رو بی ارزش ندونی که : بیاموز و بشنو زهر دانشی ، بیابی زهر دانشی رامشی

نهما : و یادت باشه که بعضی جاها باید حرفت رو ژل بزنی و تحویل طرف بدیش. همون طور که شنیدی اینجا یه وبلاگ تخصصی نیست. پس انتظار کلام تخصصی نداشته باش که :
گویند و گویی و گویم از قلدری نه نه اینجا نباید بگویم هر دری

دهما : یادت هم باشه ، جوری حرف نزنی که انتظار اطرافیان ازت بالا بره . یه نگاه به زندگی آوینی بنداز که درمورد خوشگل صحبت کردن و ادا درآوردن چی میگه. در مورد ادای روشن فکری در آوردن چیمیگه که :
«تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشن‌فکری ناآشنا هستم، خیر. من از یک «راه طی شده» با شما حرف می‌‌زنم. من سال‌های سال در یکی از دانش‌کده‌‌های هنری درس خوانده‌ام، به شب شعر‌ها و گالری‌‌های نقاشی رفته‌ام، موسیقی کلاسیک گوش داده‌ام و ساعت‌ها از وقتم را به مباحثات بیهوده دربارهٔ چیز‌هایی که نمی‌دانسته‌ام گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جلوه‌فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام، ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان تک ساحتی»هربرت مارکوز را -بی آن‌که خوانده باشم‌اش- طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: «عجب، فلانی چه کتاب‌هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد!… اما بعد خوش‌بختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچار شده‌ام رو دربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که تظاهر به دانایی هرگز جایگزین دانایی نمی‌شود، و حتی از بالاتر، دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمی‌آید، باید در جستجوی حقیقت بود(همون حقیقت مطلق که در زمین... وجود داره)…»

گر بگوئی کلامی که خود نادانی در آنسوی خلوت خود ، نه شادانی

یازدهما :
یادت باشه بعضی وقتا وااااقعااا باید سنگ صما بشی. و ناراحت هم نشی از این موضوع . که :
به خاموشی ما منگر که ما خود معدن رازیم فلک بشکست بال ما (فکر کنم اشتباه نوشتم ) وگرنه اهل پروازیم

دوازدهما : یادت باشه : در اوج ایستادگی و داشتن تعصب دینی(که خیلی ها اینو بد میدونن) تواضع رو فراموش نکن. میدونم سخته . اما یادت باشه :
کوه از بالا نشینی مرتبه پیدا نکرد جاده از افتادگی از کوه بالا میرود

دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است

چرا که خصوصیت دنیا همینه و واسه همینه که خدا تو قرآن یکی از خصوصیات آخرت رو : خافضتن رافعه عنوان میکنه.(که واقعا تفسیر این کلام مو بر بدن آدم سیخ میکنه!)

سیزدهما : اگه کتابی بهت دادن که به نظرت بی ارزش بود (مثل کتاب دینی دبیرستان) یاد این قضیه بیفتی :
به همون استادی که پای بحثش میشینی یه نفر گفت که میخواد بره خارج از کشور درس بخونه تا پیشرفت بیشتری بکنه. (نمیخوام خیلی سر درست یا غلط بودن این کار بحث کنم. چرا که با یه شرایطی این کار اصلا بد نیست و اتفاقا مقام معظم رهبری(دامت برکاته) هم توصیه میکنه به انجامش) استاد در جواب بهش گفت تو این سالن قرآن وجود داره. میخوام در محضر این قرآن تا آخر جلسه بهت وقت بدم تا با خودت سر سوالم فکر کنی و بعد جوابشو بدی.اینکه تو تو ایران چنددرصد جا برای پیشرفت میبینی. و تا حالا از همون مقدار چنددرصد رو استفاده کردی؟
در آخر جلسه اون پسر تو جواب گفت : 40 درصد 10درصد...

من چقدر از همون کتابای دبیرستانی رو یاد گرفتم و عامل بودم که ...

چهردهما : به خاطر قسمی که دادی 20 دقه وقت گذاشتم و نوشتم. حالا من تورو قسمت میدم که دیگه اینجا کامنت نذاری و اگه میخوای بذاری به من و احسان کاری نداشته باشی.
چون تمام این شلوغ پلوغیا به اسم من تموم میشه و از چشم من دیده میشه...

یا علی...

Efair سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:02 ب.ظ http://Efair.blogfa.com

امین جان
حرفای قشنگی زدی
95 درصدش به دلم نشست.
اون 5 درصدش رو می ذارم به حساب اختلاف نظرمون و این که من امین نیستم. امین من نیست.
خوب تمومش کردی.
هم از تو و هم از nobody گذشتم.
امیدوارم هم تو و هم nobody از من بگذرید.
رفاقتمون باید ادامه پیدا کنه.
می دونم که خیلی از رفتارام اشتباست. سعی می کنم روشون فکر کنم و اصلاحشون کنم. شما هم به حرفام فکر کن.
و در آخر از همه ی کسانی که به گردنم حق دارند، حلالیت می خوام.
شب و روزتون بخیر

saeed2367 سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:38 ب.ظ

من خیلی بلدنیستم مثل احسان جان وآقاامین خوشجیل وموشکیل بنویسم!اما
اما حال میکنم بچه هادارند منطقی وبه دورازتعصبات بی منطق(منظورم تعصبات دینی نیست)یه ذره اختلاف نظروسوءتفاهم هایی که بین شون پیش اومده بودروبادرایت حل می کنند.
اماخودمونیم ها!امین جان تازه کم کم دارم حس میکنم تو سوای برخی بسیجی های تندرووچماق به دست(طالبان وصدام وبقیه ی دوستان شون!!)بامنطق دست به قلم میشی!
احسان جان خیلی ازنوشته ی اخیرت به آقای هیچ کس خوشم اومد,همیشه مثل الان سعی کن همین احساست رو نسبت به کسایی که باتواختلاف نظردارن حفظ کنی وباخوب برخوردکردن با اون ها متوجه شون کنی که خیال شون درباره ی بعضی ازمسائل اشتباه ست وبارفتارخوبت ملامت شون کنیََ
خوشحالم که میبینم که باآقاامین دوستی ت ادامه داره,
شمادوتا یه جورهایی تفکرات جالبی دارید!پس ازهمدیگه به نحوأحسنت تری استفاده کنید!
حالا بریدباهم حال کنید!
یاعلی نه!یافاطمه زهرا!
5تیرنزدیکه!ولادت همسرعزیزش وآغازایام البیض*اعتکاف*
خدایا به حق این دوعزیزدوستی هامون روپایداروتودین ثابت قدم وماروعاقبت به خیرکن,
***یاحق***

Efair سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:15 ب.ظ http://Efair.blogfa.com

آمین

مهدی چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:15 ب.ظ

سلام

برای اونی که به من جواب داده بود (فکر کنم پیرمرد علوم فنونی):
من یه مدتی حدود 10 سال ازصبح تا شب دلیل می آوردم و دلیل می خواستم. بعد از کلی توانایی که در این زمینه پیدا کردم از حدود یک سال پیش به این نتیجه رسیدم که همه ی راه رو تو زندگیم اشتباه رفتم. عقل اونقدرها هم توانمند نبود که من فکر میکردم. به قول حافظ:
حدیث مطرب و می گوی و راز دهر کمتر جوی
که کس نگشود و نگشاید به «حکمت» این معما را
این فقط من نبودم که این طور فکر میکنم. همین مسعود خوشگل و ترگل ورگلمون به همراه رضا که هر دو بهترین دوستای من هستن و هر دو از نخبه های بدون تردید این جامعه هستن هم دقیقا همین حرف من رو سالهای پیش بهم گفتن.
میخوام بگم که دلیل ها هرچقدر پیچیده تر و بدیع تر باشن، برای آدمهایی که میشنوند بی ارزش ترن!!! هرچقدر بتونی نتیجه ات رو خلاصه کنی و تو چند تا جمله ی احساسی بگیشون اثرگذارترن. ولی بازم به خودت مربوطه.
ولی اینکه گفتی فکر نمیکنی حرفات 100 درصد درسته، ببخشید اشتباه از من بود، چون تقریبا همه ی کسایی که محکم حرف میزنن به همون محکمی هم بهش اعتقاد دارن و به همون محکمی هم ازش دفاع میکنن. اگه شما از این قائده نیستید که هیچ، ولی اینکه 5 نفر رو اسم بردی که همگی فارغ از همه ی تفاوت هاشون حس کردن که تو بهشون توهین کردی و خودت رو صحیح تر از اونها به حساب آوردی، به قول مسعود یا واقعا اینطوری یا اینکه رفتارت به آدمها این حس رو منتقل میکنه!!

از همه ی این حرفا بگذریم، اینجا چه خبره؟؟ این همه بحث طولانی واسه چیه؟ موضوع چیه؟

خداحافظ

عسل سه‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:22 ب.ظ

سلام خوبین؟ اینجا چه خبر بوده ؟؟؟؟؟؟ شبیه میدون جنگ شده بود.... همتون خسته نباشین خیلی پر کار بودین زحمت کشیدین

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:03 ب.ظ

می خوام تولدت را ۳ روز زودتر تبریک بگم!
چی میشه خب یه بارم من اول باشم؟؟؟:دی
"نفس کوچک باد بود و حریر نازک مهتاب بود وباغ بود."
به یاد داری آن روز را؟.قبل" از سی و اندی" سال پیش در چنین روزی....دنیایی از مخمل سرخ......!
از آن لحظه ی اول،از آن لحظه که فهمیدی طبق قانونِ بقایِ "من"، منِ بوجود آمده از بین نمیرود.
به "چرا" های پشت سرت نگاه کن!به یاد داری چرا فریاد می کشیدی قبل ازین که به دنیای فریاد ها وارد شوی؟!
چرا تقلا می کردی بیایی؟!
چرا وقتی آمدی گریه می کردی؟!چرا آغوش "مادر" را به عنوان اولین خانه رهن کردی؟ !فقط آغوشش را؟
همین مادر قبل از میلاد تماما خانه ی تو نبود؟! چرا گرم شدی؟ نگاه کن......
چرا گرم شدی از محبت کاغذی همسایگانی که لپ هایت را می کشیدند و لاف می زدند؟به دستانشان گرما مالیده بود؟!
حیف نه! قبل از شام باید دستهایشان را می شستند ...
"نفس کوچک باد بود و حریر نازک مهتاب بود"
به یاد داری؟ تو بودی؟تو برگ بودی..اما برکه نبود...
نه آب بود،نه بر گ بود، نه باران....آمدی که تنها نباشی...
دیدی این جا یک تنهای تشنه ای....
به یاد داری اولین گریه ات را؟راستی ! آن روز را که برای اولین بار خورشید را نگاه کردی گرم تر از آن گرما های قابل شتشو نبود؟
چرا "پدر" خطابش نکردی
؟چرا او را "مادر" نخواندی؟
مگر جایگاه سرخ مخملینت را ترک نکردی از سرما؟!
بی معرفت!بزرگ شدی که عینک آفتابی بزنی؟ که اشعه های خورشیدت، که دستان پدرت را نبینی؟
فاتح!
به یاد داری اولین باری را که از خود پرسیدی چرا آمدی؟
"ناگهان عشق،آفتاب وار،نقاب برافکند و بام ودر به صورت تجلی در آکند شعشعه های آذرخش وار فرو کاست و انسان برخاست....".
و تو برخاستی....
عشقت را ثابت کن.........

پ.ن:اند عددی است مبهم بین 3 تا 9

Duplicate پنج‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:33 ب.ظ

سلام مسعود جان
خوبی؟!

نتایج این آمار خیلی خوب بود فقط اگر اطلاعات دقیقتری داشتیم بیشتر بدرد می خورد مثلاً اینکه رده سنی افراد در چه حدودی است و امثالهم.
ولی در مجموع خیلی خوب بود. دستت درد نکنه :)
من فقط یه سوال دارم اونم اینکه که این آمار در مورد آخوندهای خودمون چطوریه؟ یعنی نظرشون و رابطه هاشون قبل از ازدواج چطوریه؟

یه چیز دیگه هم میخوام :) این لینک دانلود آهنگ زیبای این پس زمینه قشنگ رو برام بذارم.
بازم ممنون.

عسل یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:15 ب.ظ

سلام تولدتون رو خیلی تبریک می گم امید وارم 246 ساله شین مطلب جدید نمیزارین؟

یا علی مدد دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:35 ب.ظ

پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است. پشت سر هر آنچه که دوستش می داری.
و تو برای اینکه معشوقت را از دست ندهی،

بهتر است بالاتر را نگاه نکنی.

زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد و او آنقدر بزرگ است که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند.


پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است.

اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی، اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح،

خدا چندان کاری به کارت ندارد. اجازه می دهد که عاشقی کنی، تماشایت می کند

یا علی مدد دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:36 ب.ظ

و می گذارد که شادمان باشی.

اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی، خدا با تو سختگیرتر می شود.

هر قدر که در عاشقی عمیق تر شوی و پاکبازتر

و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر، بیشتر باید از خدا بترسی.

زیرا خدا از عشق های پاک وعمیق و ناب و زیبا نمی گذرد،

مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند.
پشت سر هر معشوقی، خدا ایستاده است و هر گامی که تو در عشق برمی داری،

خدا هم گامی در غیرت برمی دارد. تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر.



ادامه....

یا علی مدد دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:36 ب.ظ

و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است و وصل چه ممکن و عشق چه آسان،

خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد و معشوقت را درهم می کوبد؛

معشوقت، هر کس که باشد و هر جا که باشد و هر قدر که باشد.

خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او، چیزی فاصله بیندازد.
معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است.

ناامیدی از اینجا و آنجا، ناامیدی از این کس و آن کس.

ناامیدی از این چیز و آن چیز.
تو ناامید می شوی و گمان می کنی که عشق بیهوده ترین کارهاست.

و برآنی که شکست خورده ای و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق و

آن همه عشق را تلف کرده ای.
اما خوب که نگاه کنی می بینی حتی قطره ای از عشقت،

حتی قطره ای هم هدر نرفته است.

ادامه

یا علی مدد دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:37 ب.ظ

خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته و به حساب خود گذاشته است.
خدا به تو می گوید:

مگر نمی دانستی که پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است؟

تو برای من بود که این همه راه آمده ای

و برای من بود که این همه رنج برده ای و برای من بود که این همه عشق ورزیده ای.

پس به پاس این، قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم

و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم.

و این ثروتی است که هیچ کس ندارد تا به تو ارزانی اش کند.
*

یا علی مدد دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:37 ب.ظ

فردا اما تو باز عاشق می شوی تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر.

تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر.


راستی اما چه زیباست و چه باشکوه و چه شورانگیز، که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!

یا علی مدد دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:39 ب.ظ

بخوان ما را منم پروردگارت خالقت از ذ ره ای نا چیز


صدایم کن مرا آموزگار قادر خود را قلم را، علم را، من هدیه ات کردم

بخوان ما را منم معشوق زیبایت منم نزدیک تر از توبه تو


اینک صدایم کن رها کن غیر ما را، سوی ما باز آِ


منم پرو د گار پاک بی همتا منم زیبا، که زیبا بنده ام را دوست میدارم

تو بگشا گوش دل پرورد گارت با تو می گوید


تو را در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد


بساط روزی خود را به من بسپار رها کن غصه یک لقمه نان و آب فردا را

یا علی مدد دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:40 ب.ظ

تو راه بندگی طی کن عزیزا، من خدایی خوب می دانم

تو دعوت کن مرا بر خود به اشکی یا صدایی، میهمانم کن


که من چشمان اشک آلو ده ات را دوست میدارم


طلب کن خالق خود را بجو ما را تو خواهی یافت

که عاشق میشوی بر ما و عاشق می شوم بر تو


که وصل عاشق و معشوق هم
آهسته می گویم ، خدایی عالمی دارد
قسم بر عاشقان پاک باایمان

قسم بر اسب های خسته در میدان


تو را در بهترین اوقات آوردم قسم بر عصر روشن تکیه کن بر من


یا علی مدد دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:40 ب.ظ

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور قسم بر اختران روشن، اما د ور


رهایت من نخواهم کرد


بخوان ما را که می گوید که تو خواندن نمی دانی؟ تو بگشا لب

تو غیر از ما، خدای دیگری داری؟ رها کن غیر ما را


آشتی کن با خدای خود تو غیر از ما چه می جویی؟


تو با هر کس به جز با ما، چه می گویی؟ و تو بی من چه داری؟هیچ!


بگو با من چه کم داری عزیزم، هیچ!! هزاران کهکشان و کوه و دریا را


یا علی مدد دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:40 ب.ظ

و خورشید و گیاه و نور و هستی را برای جلوه خود آفریدم من


ولی وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت می گفتم


تویی ز یباتر از خورشید زیبایم تویی والاترین مهمان دنیایم


که دنیا، چیزی چون تو را، کم داشت تو ای محبوب تر مهمان دنیایم

نمی خوانی چرا ما را؟؟


مگر آیِا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟

هزاران توبه ات را گرچه بشکستی


ببینم، من تو را از در گهم راندم؟ اگر در روزگار سختیت خواندی مرا

اما به روز شادیت، یک لحظه هم یادم نمیکردی

به رویت بنده من، هیچ آوردم؟؟ که می ترساندت از من؟


رها کن آن خدای دور آ‌ن نامهربان معبود آن مخلوق خود را


یا علی مدد دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:41 ب.ظ

این منم پرور دگار مهربانت، خالقت

اینک صدایم کن مرا،با قطره اشکی


به پیش آور دو دست خالی خود را با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکیم


آیا عزیزم، حاجتی داری؟ تو ای از ما


کنون برگشته ای، اما

کلام آشتی را تو نمیدانی؟


ببینم، چشم های خیست آیا ،گفته ای دارند؟

بخوان ما را بگردان قبله ات را سوی ما اینک وضویی کن


خجالت میکشی از من بگو، جز من، کس دیگر نمی فهمد

به نجوایی صدایم کن بدان آغوش من باز است برای درک آغوشم


شروع کن


یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش، با من


[ بدون نام ] دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:42 ب.ظ http://zahraalam.blogfa.com/8712.aspx

امید نیک دوشنبه 21 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:39 ب.ظ http://alef-mim-roshan.blogsky.com/

آقاجان حضوری هم عرض کردم، اشکال کار شما اینه که خیلی راحت مسائل را تعمیم به کل میدی، بدون اینکه جزئیات قضیه رو کامل در نظر بگیری. همین جمله آخرت من باهاش مشکل دارم، «این همه پسر عقده ای» نتیجه چه جور Knowledge Discovery هستش مهندس؟ یا «اینهمه دختر افسرده» از کجا آمده؟

اگر میخواهید مطلب ادبی بنویسید اینهمه آمار و ارقام داخل کار کردن به چه قصدی هست؟ اگر هم میخواهید کار پژوهشی انجام بدهید، از راهش وارد بشید. کلیت مطالب شما از نظر من فقط برداشت شخصی خودتان از قضیه هست و پیامی برای خواننده ندارد.
البته برخی هم معتقدند وبلاگ برای نوشتن نظرات شخصی است. نمی دانم شاید اصلاً از اولش ورودم به بحث اشتباه بود.

خوش باشی

n!MA پنج‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:20 ق.ظ

http://1pezeshk.com/archives/2010/07/how-facts-backfire.html

اینو بخون در مورد بحث کردن سر اینجور چیزا

مقاله جالبی بود.
درسته که روان ما، از پذیرش باورهایی که برای تمایلاتش خطرناکن سرباز میزنه اما من همیشه دنبال یافتن راههایی واسه نفوذ تو این سامانه و جایگزین کردن تعادلی نو بجای تعادل فعلی سیستم هستم.
تعادلی که تنها شرط موندگاریش برآورده کردن بخشی از تمایلات معلق گذشته بدون آسیب زدن به تمایلات برآورده شونده فعلیه.
گمونم تو این سه تا پست، انقدر از دست باورهای خودم شاکی بودم که خیلی تند و بی توجه به آستانه برانگیختگی سایرین پیش رفتم و به احساسات خیلی ها آسیب زدم!

طباطبایی یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:42 ب.ظ http://pejhvaak.blogfa.com

سلام
هم پست های شما خیلی طولاتیه هم نظرات زیادو طولانی!!!
اما من از این بین از نظرات آقای بابازاده خوشم اومد و احساس نکردک(بر خلاف نظر بعضی ها) که قصد تحمیل نظراتشون رو داشته باشند و امیدوارم باز هم نظر بذارن و یا به وبلاگتون سر بزنند ..
آقای بابازاده متاسفانه هیچ آدرسی ندارید و مجبورم همین جا براتون نظر بذارم..کاش حداقل میدونستم توی چه وبلاگهای دیگه ای بحث میکنید که توی نظرتون اشاره کرده بودید لا هم میدیدم فضای دیگر بحثی رو و هم اگر نیومدید میتونستم از اونجا ازتون بخوام که به وبلاگ من هم تشریف بیارید
به هرحال امیدوارم این نظر ر ببینید و به وبلاگم هم تسریف بیارید تا از نظراتتون استفاده کنم
با تشکر

سحر شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:48 ب.ظ http://www.khandehgeryeh.blogfa.com

سلام کفتین که از خودم بنویسم یه کوچولو نوشتم ولی نمی دونم چی و چه جوری بنویسم راهنمایی کنید.بااای

sheitun bala پنج‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:24 ق.ظ

ei baba mikhain ostad ye blog doros kone shoma tush post bezariiiiiiiin aghauuuuuuuun???!!!bale
ostad jan marameto eshghe /das panjulet dard nakone /hala ye nafar peida shode harfe deletuno mizane narazi hastid aghauuuuuun???a

حبیبی دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:41 ب.ظ

سلام استاد ! من اولین باره که به وبلاگتون اومدم وخیلی شوکه شدم یعنی به معنی واقعی کلمه شوکه شدم هیچوقت فکر نمیکردم طرز تفکرتون به این شیو باشه! در حال حاظر میتونم بگم تصویری که از شما تو ذهنم ساخته بودم به طور کل تغییر کرده! شادم از اینکه مطالبتون رو خوندم ولی.....

enice پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:39 ق.ظ

اینجا مثل یه میدون جنگ میمونه .این دفعه یادم باشه با تجهیزات بیام.چه جالب اینجا همه به هم توهین میکنن.بعد
میان حرفاشونو توجیه میکنن.باید بگم توهین نیاز به توجیه نداره .طرف ارزششو نشون داده ...................

رحیم دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:41 ق.ظ http://yahoo

من میخواهم در این سایت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد